باز هم ثانیه ها اسم تورا جار زدند و دقایق امشب به تو تکرار زدند با سکوتی که در این عقربه ها میچرخد نکند در دل تو اسم مرا دار زدند؟؟؟
دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس بارانیست نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانیست؟؟؟
گوزلیم گوزلریم رحم ال آغلاتما منی عشقیمین قدرینی بیل آیری سینا ساتما منی من سنه یار دمیشم باغریمی قان ایلمیشم بو غریبانه لرین محفلین ساتما منی زندگی چون قفس است قفس تنگ پر از تنهایی و چه زیباست لحظه غفلت آن زندان بان بعد از آن هم پرواز.... بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم حیف اما من و تو دور از هم می پوسیم به نام خدا با سلام دلم تنگ بود و بهانه ای نداشتم که فریادش را بشکنم و آرامش کنم.... نمی دانم و نمی خواهم بدانم برای چه و که مینویسم چون بر این عقیدم که هر چه از دل برآید بر دل نشیند اما این روزگار فانی ما دو پاش کرده تو یه کفش که با ما عاشقا جور در نیاد و یه جوری تا کرده که هرچه از دل بر می آید لاجرم بر وبلاگ و ... مینشیند به امید اون روز که حرف دل عاشق و معشوق حقیقی بر دل همدیگر بشیند... ولی اینم بگم در این صحنه خدا رو از یاد نبرید چون اگه تنهاترین تنها هم باشید باز هم خدا هست.... این مطالب و شعر هایی که تو وبلاگم درواقع یاد نامه های من امیدوارم ازشون خو شتون بیاد(بخصوص 2 مهمون ویژه ام) اما خواهشن با حس و عاطفه بخونید.ممنون.
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا
این دریا
پر خواهم زد
حالا که آمده ای ، چترت را ببند
در ایوان این خانه جز مهربانی نمی بارد
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |