روی آن شیشه تبدار تورا ها کردم اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم شیشه بدجور دلش ابری بارانی شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت میتوان گفت که من چلچله ی لال توام مثل یک پوپک سرما زده در بارش برف سخت محتاج به گرمای پر و بال توام سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کن شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی آه باران من سراپای وجودم آتش است پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی
فهمیدن عشق را چه مشکل کردند ما را ز درون خویش غافل کردند گویی که کسی به فکر ماهی ها نیست سهراب بیا که آب را گل کردند.... شمع دانی دم مرگ به پروانه چه گفت: گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی!!!
قفسم را مشکن . تو مکن آزادم گر رهایم سازی به خدا خواهم مرد من به زنجیر تو چندیست گرفتار شدم
پازل دل یکی رو به هم ریختن هنر نیست هروقت با تکه های دل شکسته دل یه نفر یه پازل جدید براش ساختی هنر کردی من به آمار زمین شک دارم . اگر این سطح پر از آدم هاست . پس چرا این همه آدم تنهاست!!!!
به تو عادت دارم مثل پروانه به شمع مل عابد به عبادت و تو هر لحظه که از من دوری من به ویرانگری فاصله می اندیشم در کتاب احساس وازه فاصله یک فاجعه معنا شده است تو توانایی انرا داری که به این فاجعه پایان بخشی....
آنقدر در گفتن یک حرف حاشیه رفتم و به جای نوشتن تنها یک کلمه گوشه دفتر خاطراتت شعرهای حاشیه ای نوشتم ***تا عاقبت در حاشیه جشمانت افتادم . حال که حاشیه نشینی را تجربه کردم . بگذار یک حرف حشیه ای دیگر بزنم:دوستت دارم....
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |