نگاهی به کارکردهای «قلب» از منظر قرآن کریم و عرفان نظری خدیجه ملکان چکیده مقدمه مفهوم شناسی الف) مفهوم قلب ب) مفهوم عرفان مفهوم «قلب» و آثار آن از منظر آیات 1- درک حقایق 2- مرکز احساسات باطنی مفهوم «قلب» از منظر عرفان اقسام قلوب عوامل معرفت ساز در قلب الف)تقوای الهی ب) ایمان ج) عمل صالح د) اخلاص در عمل نتیجه بحث منابع و ماخذ چکیده «قلب» در لغت به معنای تغییر و تحول و زیر و رو شدن است نگاهی به موارد استعمال واژه قلب در آیات، آشکار می سازد که دامنه گسترده ای برای مفهوم این کلمه لحاظ شده است. به نحوی که هم مقوله ادراک، هم مقوله انفعال و احساس، و هم مقوله فعل و عمل را در بر میگیرد. این واژه در وادی عرفان عمق بیشتری مییابد و نه تنها به عنوان محل ادارکات حصولی بلکه به عنوان وسیله ای جهت شهود عرفانی و ادرکات حضوری مطرح می گردد. از منظر قرآن کریم جهت دستیابی قلب به معرفت حقیقی عوامل چندی دخیلند که از جمله آنها می توان به تقوای الهی ایمان عمل صالح خلاص در عمل اشاره کرد. مقدمه عرفان بی شک از تابناکترین تجلیات اندیشه های بشری است که جاذبه های آن هر فطرت سلیمی را به سوی خود می کشاند. از آنجا که دل و قلب منشا همه انواع شناختها و معرفت هاست و و از آنجا که شناخت خصوصیات یک موجود برای تربیت در انتخاب ابزار و شیوه تربیت او نقش تعیین کننده ای دارد و هر انسانی که طالب معرفت حقیقی است لازم است در ابتدا به قلب خود بپردازد و قلب را برای پذیرش حقایق و معرفت درباره جهان هستی آماده کند. لذا برای تربیت عرفانی و دانستن جایگاه قلب در این راه می بایست اول قلب را شناخت و دانست که منظور از قلب در عرفان چه نوع قلبی است وبعد اقسام و حالت آن را دانست و راه های شناخت آن را از دیدگاه آیات و روایات دریافت و در آخر از طریق پژوهش بدست آورد که زمینه های آمادگی قلب برای دریافت حقایق هستی چیست و چطور می توان به آن ها دست یافت و عرفان را از طریق قلب که جایگاه او است را درک کرد. مفهوم شناسی الف) مفهوم قلب «قلب» در فیزیولوژی و در عرف عام معنای روشنی دارد یعنی یکی از اندام های بدن انسان و عضوی است که معمولا در طرف چپ سینه قرار دارد ولی وقتی این اصطلاح در حوزه اخلاق و علم اخلاق به کار می رود مفید معنای دیگری است. «قلب» در لغت با «تقلب» و «انقلاب» که به معنی «تغییر» و «تحول» و زیر و رو شدن است هم خانواده است و وجه مشترک بین این معنا و اصطلاح اخلاقی آن نیز همین است؛ چراکه قلب به معنای اخلاقی و قرآنیاش هم دارای حالات متغیر و دگرگون شونده است پس این واژه در این دو مورد به مناسبت همان نکته انقلاب و تقلب و تحول به کار رفته است. «قلب» در استعمال قرآنی، موجودی است که درک می کند، می اندیشد، مرکز عواطف است، تصمیم می گیرد، دوستی و دشمنی می کندو ... شاید بتوان ادعا کرد که منظور از قلب همان روح و نفس انسانی است که منشا همه صفات عالی و ویژگی های انسانی است. چنان که می تواند منشا سقوط انسان و رذائل انسانی باشد و شاید بتوان این حقیقت را ادعا کرد که هیچ بعدی از ابعاد نفس انسانی و صفتی از صفات و یا کاری از کارهای روح انسانی را نمی توان یافت که قابل استناد به قلب نباشد.[1] نگاهی به موارد استعمال واژه قلب در آیات، آشکار می سازد که دامنه گسترده ای برای مفهوم این کلمه لحاظ شده است. به نحوی که هم مقوله ادراک،[2] هم مقوله انفعال و احساس،[3] و هم مقوله فعل و عمل،[4] هر سه به قلب نسبت داده شده است. با این گستردگی استعمال باید قلب را عامل ادراک، احساس و نیز اراده دانست. بر این اساس باید مفهوم قلب را همسنگ مفهوم نفس گرفت زیرا این سه مقوله مظاهر اساسی نفس آدمی هستند . به همین دلیل است که اوصاف مشابهی در مورد مفاهیم قلب و نفس مطرح شده است . فی المثل، نفس، هنگامی که به ورطه گناه بگراید، "اماره بالسوء" نامیده می شود، قلب نیز گاه «قلب گنهکار»[5] (آثم)نامیده می شود و این هنگامی رخ می دهد که قلب به گناه روی می برد. بنا بر این تعریف، «قلب» با سه مفهوم «روح»، «قلب» و «نفس» معنایی همسنگ پیدا می کند. امّا می توان گفت «مفهوم روح در درجه اول صبغه جهان شناختی دارد، اما در حد انسان شناسی تفاوتی میان روح و نفس وجود ندارد جز آن که نفس نام بهره ای از روح است که در تن جنین معینی طلوع کرده و نمایان گر "خود" یا حقیقت وجودی فردی معین است. از سوی دیگر، رابطه و نسبت میان نفس و قلب نیز حکایت از آن دارد که مراد قرآن از «قلب» همان «نفس» است زیرا شوون اساسی نفس به قلب نسبت داده شده است.»[6] ب) مفهوم عرفان «عرفان» از نظر لغوی یعنی شناختن، باز شناختن، معرفت حاصل کردن امّا معرفتی که عمیق است و سطحی و قشری نیست و در حقیقت علم به دقایق و رموز شیئ است. به طور مثال وقتی گفته میشود فلان طبیب، طبیب عارفی است یعنی به سطح خوانده ها و نوشته ها قناعت نکرده بلکه خود به وادی تحقیق قدم نهاده و صاحبنظر شده است. امّا از حیث اصطلاح «عرفان» به نوعی خاصی از معرفت اطلاق می گردد که از طریق خاص حاصل می شود. در این مفهوم خاص «عرفان» یعنی یافتن حقایق اشیاء از طریق کشف و شهود و به این جهت تصوف یکی از جلوه های عرفان است. در این اصلاح واژه «عرفان» و «تصوّف» به یکدیگر نزدیکند. تصوف یک نحله و طریقه سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سر چشمه گرفته است با این حال عرفان یک مفهوم عام و کلی تری است نسبت میان تصوف و عرفان، عموم و خصوص من وجه است. به این معنی که ممکن است کسی عارف باشد ولی صوفی نباشد و ممکن است کسی به ظاهر داخل طریقه تصوف باشد اما از عرفان بهره ای نبرده باشد. در اصطلاح «خاص» نیز دانش «عرفان» عبارت است از شناخت خداوند از طریق اسماء و صفات و افعال و شناخت سرانجام هستی. عرفان دارای دو شاخه است: الف) عرفان نظری که عبارت است از راه شناخت و کشف حقایق از طریق شهود و مکاشفات باطنی و ب) عرفان عملی : شیوه ای خاص مبتنی بر علم جهت سلوک و طی کردن مراحل و کسب حالات و مقامات تا رسیدن به مقصد اعلی در عرفان نظری. مفهوم «قلب» و آثار آن از منظر آیات شهید مطهری در مورد مفهوم «قلب» در قرآن بر این باورند که «مراد از قلب یا دل (فواد) قرآن پاره گوشتی نیست که در سینه قرار دارد.چنان که کلمه تقریبا مترادف با آن ها یعنی«صدر» به معنای (سینه) نیز ناظر به قفسه استخوانی سینه نیست. و الا چه وجهی برای این سخن می توان قائل شد که مقدمه هدایت آدمی آن است که سینه اش نسبت به هدایت فراخ شده باشد، چنان که مقدمه گمراهی وی ضیق صدر است[7]. » [8] ایشان با غیر منطقی دانستن نزاع بین عقل و دل که بعضاً در کلام عرفا یاد می شود را با توجه به مفهوم قرآن از «قلب» بی اساس خوانده و مینویسند: «قرآن مفهوم قلب را محدود به بعد فکری و شناختی انسان نمی داند بلکه وصف عقل ورزی را از منظری کل نگرانه، هنگامی که به انسان اطلاق می کند که او در پرتو شناختهای خود به سلوک بپردازد و سلوک خود را محدود و مقید به شناخت های خود بسازد که این لزوما با هدایت به مبدء هستی همراه است. به این معنا نزاعی میان عقل و دل باقی نمی ماند.»[9] یکی از بهترین راههای شناخت معنای «قلب» در قرآن این است که به قرآن مراجعه کرده و آثاری به قلب نسبت داده شده است را بررسی کنیم. در ادامه به برخی از این آثار اشاره خواهیم کرد. 1- درک حقایق یکی از آثاری که به قلب نسبت داده شده عبارت است از "ادراک" اعم از ادراک حصولی و ادراک حضوری که فهمیدن و درک کردن از شؤون "قلب" و به تعبیر دیگر"فواد"است. یعنی شان قلب این است که ادراک کند پس اگر ادراک نکند می توان نتیجه گرفت که بخاطر عدم سلامت آن است و در حقیقت دچار عارضه و آسیب شده است. در این زمینه می توان به آیاتی اشاره کرد از جمله: - «ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها»[10] (بدرستکه برای جهنم بسیاری از جن و انس بسیاری را آفردیم که دل داشتند ولی با آن درک نمی کردند. - «و منهم مَن یَستمَعُ الیک و جعلنا علی قلوبهم اَکنّة أن یفقَهوه»[11] و بعضی از آنان به تو گوش فرا می دهند در حالیکه بر دلهایشان پردهها و حجابهایی قرار دادیم تا آنرا نفهمند. این آیه بیانگر این مطلب است که دلهای مشرکان آیات خدا و سخن پیامبر را نمی فهمند ولی نفهمیدنشان به علّت وجود حجاب ها و موانعی است که نمی گذارند قلب حقایق را درک کند. - «افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها»[12] پس آیا در زمین سیر نکردند تا این که برایشان دلهایی باشد که با آن بیندیشند. - «أفلا یتدبرون القرآن اَم علی قلوب اقفالها"[13] آیا درباره قرآن نمی اندیشند یا بر دلهایشان قفل زده شده است. این آیه اگرچه نه به طور صریح ولی به طور ضمنی تدبر را به دل ها نسبت می دهد و ار این که منافقان قرآن را نمی فهمند گلایه دارد که چرا دل ها را به کار نمی اندازند و نمی اندیشند. - «ما کذب الفواد ما رای أفتمارونه علی ما یری و لقد رآه نزلة اخری» [14] «دل خطا نکرد در آن چه دید، آیا با او درباره چیزی که می بیند میستیزد؟» در این آیة کریمه فعل «دیدن» به قلب نسبت داده شده ولذا میتوان نتیجه گرفت که ادارک با نوعی شهود همراه است و لذا قلب نه تنها قادر به درک علوم حصولی است بلکه این آیه ادراک حضوری را نیز به قلب نسبت داده است. - «قل من کان عدواً لجبریل فأنّه نزّله علی قلبک بإذن الله"[15] بگو هر آن کس که دشمن جبرئیل است [پس بداند] او قرآن را با اذن خداوند برقلب تو نازل کرد. از این آیه می توان به نوع دیگری از شناخت پی برد که اشرف علومی است که انسان می تواند با قلب خویش به آن دست یابد. این شناخت عبارت از "وحی" است و تنها قلوب انبیاء شایستگی دریافت این شناخت را دارند. 2- مرکز احساسات باطنی از جمله چیزهایی که به قلب نسبت داده می شوند و در زمره آثار قلب به شمار می روند عبارتند از حالات انفعالی و به تعبیر دیگر احساسات باطنی. از جمله احساسات " ترس" است که قرآن در این زمینه می فرماید: " انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم" مومنان آنان هستند که هر گاه یادی از خدا شود دلشان می لرزد. و در آیه دیگر می فرماید: " والذین یوتون ما اتوا قلوبهم وجلة انهم الی ربهم راجعون" و کسانی که آن چه شایسته است به جای آرند و از این که ایشان به سوی پروردگارشان باز می گردند دلهاشان ترسان است. در آیات دیگری حالت «رعب» به قلب نسبت داده شده است که به معنی ترس است امّا با شدت بیشتر در معمولاً در مورد ترس های منفی به کار می رود نظیر آیه «سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب» به زودی در دل های کسانی که کفر ورزیده اند هراس می اندازیم. از جمله دیگر احساسات درونی، «اضطراب»[16]، «قساوت »[17]، «حسرت«[18] و «غیظ»[19] میباشد که در قرآن کریم جایگاه آنها قلب معرّفی شده است. چنان که در نقطه مقابل حالات نامبرده حالاتی نظیر «خشوع»، «لینت» ، «رافت» ، «رحمت»، «اخبات» نیز در قرآن کریم به قلب نسبت داده شده است. مفهوم «قلب» از منظر عرفان از منظر عرفان انسان در عین این که موجودی واحد است صدها و هزارها بُعد وجودی دارد. لذا «من» انسانی که به معنای مجموعه بسیاری از اندیشه ها، آرزوها، ترس ها، امیدها، عشق ها است ... را می توان در حکم رودها ونهرهایی دانست که همه در یک مرکز به هم می پیوندند. فلاسفه و عرفا و روان شناسان هر یک به سهم خود به غور در این دریا پرداخته اند اما شاید عرفا در این زمینه موفق تر از دیگران بوده اند.[20] در مقابل حکما و فلاسفه که «عقل» را مهم ترین ابزار شناخت و معرفت می دانند، عرفا و متصوفه «قلب» را نه تنها ابزار شناخت حصولی بلکه وسیلهای برای درک حقایق و شهود ذات حق و محل تجلّی اسماء و صفات میدانند. تاج الدین خوارزمی صاحب شرح فصوص الحکم «قلب» را محل تجلّی و ظهور اسماء الهی وبرزخ میان ظاهر وباطن میداند و معتقد است که قوای روحانیه و جسمانیه از او منشعب شده و بر آنها فیض می رساند.[21] محی الدین عربی نیز قلب را چیزی از رحمت خدا و بلکه وسیع تر از رحمت خدا می داند، از این جهت که قلب عارف گنجایش حق را دارد در حالی که هیچ چیز دیگر چنین گنجایشی ندارد.[22] از دیدگاه عرفان شناخت حقیقی، درکی بلاواسطه و مستقیم است و در حقیقت شهود حقایق هستی بسته به پیدایش نوری است که حاصل از روشن شدن چراغ بصیرت در قلب آدمی است.[23] انسان با دیده دل و در پرتو نور بصیرت حقایقی را مشاهده می کند که دیگران با دیده عقل از دیدن آن عاجزند[24]. از همین روست که حضرت علی(علیه السلام) در سخنان گهربار خود از مشاهده نور وحی سخن به میان آورده است.[25] روشن است که این نوع معرفت شهودی از راه تعلیم و تعلم آموختنی نیست، بلکه عطیّهای الهی است که خداوند به هرکه بخواهد عطا می کند. [26] اقسام قلوب امام باقر ( علیه السلام ) در ضمن روایتی قلوب را به چهار دسته تقسیم کردهاند که عبارتند از: 1- قلب أزهر یا نورانی: این قلب، قلب مؤمن است که گویا در آن چراغی روشن است و به گونهایست که اگر به او عطا فرماید شکر گوید و اگر او را مبتلا کند صبر نماید. 2- قلب مطبوع یا ظلمانی: این قلب، قلب منافق است و دلی است که مهر بر آن زده شده وظلمانی است. 3- قلب منکوس یا واژگون: این قلب، قلب مشرک است که خداوند در مورد آن فرموده « آیا کسی که راه می رود در حالی که بر رو افتاده، راه هدایت را بهتر یافته یا کسی که استوار بر راه راست مشی کند ؟ 4- قلب اجرد: این قلب کسانی است که ایمان و کفر را به هم آمیخته دارند. همانند گروهی از مردم در منطقه طائف. حال اینگونه افراد به این شکل است که مرگ هر یک از آن ها اگر در حال نفاق سر رسید هلاک میشود، و اگر در حال ایمان سر رسید نجات مییابد.[27] در بیان علّت حصر قلوب در موارد چهارگانه فوق میتوان گفت یک فرد یا به جمیع آن چه پیغمبر آورده است، ایمان دارد( قلب مومن) یا به بعضی آن چه پیغمبر (صلیاللهوعلیهو آلهوسلم) آورده است ایمان دارد ( قلب ایمان و نفاق) یا متصف به ایمان نیستند و در ظاهر تصریح به ایمان می کند( قلب منافق) در ظاهر تصریح به ایمان نمی کند( قلب مشرک) با رجوع به آیات و روایات مأثور از ناحیه معصومین می توان گفت تنها کسانی که قلبشان از نوع اوّل است، اهل نجات و رستگاری اند و سایر قلوب، از طریق فطرت و راه راستی که خداوند آنها را بر آن سرشته است منحرف شدهاند.[28] امام راحل(ره) در بیان علّت راه یافتن شرک به دل انسان و و منکوس شدن قلب می نویسند: «اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشند و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبداء و معاد هم داشته باشند منکوس هستند .و میزان در انتکاس قلوب غفلت از حق و توجه به دنیا و تعمیر آن هست»[29] ایشان در ادامه با اشاره به اهمیّت پاک کردن دل هر گونه شرک و نفاق و تحصیل کردن ایمان حقیقی ادامه می دهند: «کسی که اظهار ایمان به غیب و حشر و نشر کند [امّا] خوف از آن نداشته باشد و این ایمان او را به عمل به ارکان نرساند، او را باید در زمره منافقین به شمار آورد نه مؤمنین و ممکن است این طور مؤمنین صوری گاهی مومن و گاهی منافق باشند و خدای ناخواسته این ایمان بی مغزی که در ملک بدن آن ها به هیچ وجه حکومت ندارد زایل شود و با نفاق تمام از دنیا منتقل شود»[30] عوامل معرفتساز در قلب از دیدگاه قرآن معرفت شهودی و عرفانی که جایگاه حقیقی آن «قلب» آدمی است نیازمند بستر و زمینه مناسب است. بذر معرفت و شهود در قلب های آماده و روح های پاک رشد می کند. در ادامه به برخی از این عوامل اشاره می کنیم. الف)تقوای الهی با رجوع به قرآن کریم می توان دریافت که از منظر اسلام ارتباط تنگاتنگی بین طهارت باطن و دستیابی به معرفت و درک صحیح وجود دارد به گونه ای که مادامیکه ظرف دل از کثافات و آلودگی ها پاک نگردد نمی تواند حامل مظروف علم و حقیقت گردد. خداوند در قرآن کریم روشن شدن چراغ بصیرت در باطن را وابسته به تقوای الهی دانسته ومی فرماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»[31] یعنی همانا اگر تقوای خدا را پیشه کنید، خداوند وسیله تمییز حق از باطل را برای شما قرار می دهد. این آیه به روشنی رابطه بین تقوا و معرفت را بیان کرده و تأثیر تقوای درونی در کسب شناخت صحیح را متذکّر شده است. ب) ایمان روح ایمان همان تسلیم و خضوع در برابر حقیقت و واقعیت است و به انسان این فرصت را می دهد که حقایق را آن گونه که هست بشناسد و روشن بینی پیدا کند. قرآن کریم درباره کسانی سخن می گوید که در اثر کفر مرده بودند و آن ها را به واسطه ایمان زنده کرد و سپس روشنایی برایشان قرار داد تا راه خود را با آن پیدا کنند و به معرفت حقایق دست یابند: «او من کان میتاَ فأحییناه و جعلنا له نوراَ یمشی به فی الناس ...» [32] این نور همان معرفت و شناخت ویژه ای است که میتوان آن را شناخت عرفانی و شهودی نامید. پس ایمان به پروردگار زمینهای برای شناخت و درک حقیقی در قلب آدمی را فراهم می سازد. ج) عمل صالح در کنار ایمان، عمل صالح نیز یکی دیگر از لوازم و شرائط معرفت حقیقی و باعث روشنایی چراغ بصیرت و آگاهی به شمار می آید. همان گونه که حرکت در راه تکامل متکی بر شناخت حقیقت است، شناخت حقیقت نیز متکی بر حرکت در راه تکامل است لذا قرآن کریم می فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»[33] یعنی آنان که همه توان خود را در راه پیمودن مسیر ما به کار گیرند ما راه های خود را به آنان آشکار می کنیم و شناخت های مورد نیاز آنان را به آن ها عنایت می کنیم. در روایتی امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «لایقبل العمل الا بمعرفة ولامعرفة الا بعمَل فمن عَرف دلّته المعرفةُ علی العمل و من لم یَعمل فلا معرفةَ له»[34] هیچ عملی بدون معرفت پذیرفته نمی شود و معرفت جز با عمل تحقق پیدا نمی کند پس کسی که معرفت خدا پیدا کند این معرفت او را به عمل رهنمایی می کند و کسی که عمل نمی کند معرفت ندارد. امام صادق(علیه السلام) نیز در حدیث معروفی خطاب به عنوان بصری پس از معرّفی علم حقیقی و ارتباط آن با بندگی خداوند، می فرماید: «اگر طالب علم هستی، اول در وجود خود به دنبال حقیقت عبودیّت باش، و با به کار بستن علم آن را بجوی، و از خدا طلب فهم کن تا تو را بفهماند» [35] د) اخلاص در عمل عمل صالح عملی است که علاوه بر حسن شکلی از نیّت درستی نیز برخوردار باشد لذا اخلاص در عمل نیز به عنوان یکی از شاخصه های مهم عمل اخلاقی در مکتب اسلام در شکل دهی معرفت صحیح نقش دارد. هرگاه عمل انسان همراه با اخلاص و در راه خدا و برای کسب رضای الهی باشد، نه با انگیزههای نفسانی باعث روشن شدن چراغ بصیرت در درون آدمی شده و راههای وصول به حقیقت هستی را بر دل شخص وارد می کند. در حدیثی معروف از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) آمده است که «من اخلص لله اربعین صباحا فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه». [36] یعنی اگر انسان چهل شبانه روز با اخلاص عمل کند دیده بصیرت او بینا شده و خداوند چشمه های معرفت و حکمت را از قلب او بر زبانش جاری می سازد. پس می توان نتیجه گرفت که انسان بدون اخلاص در عمل به حقیقت عبودیت که همان معرفت ذات حق است، دست پیدا نمی کند. نتیجه بحث با بررسی مفهوم «قلب» در آیات قرآنی می توان نتیجه گرفت که «قلب» معادل با بخشی از وجود انسانی است که مرکز ادارکات و نیز عواطف و احساسات است. به این معنا که از سویی شناخت و درک آدمی از حقایق به واسطه قلب صورت می گیرد و از سویی دیگر، نگرش ها و انگیزه ها و احساسات درونی نیز در قلب وارد می شود. این نکته را نیز باید یاد آور شد همانگونه که عرفا بیان داشته اند از آنجاکه ادراکات انسانی دایره وسیعی داشته و اعم از ادرکات حصولی و حضوری است، تمام شهود عرفا و نیز دریافت های ماوررایی ایشان نیز با «قلب» صورت می گیرد. هرچند میزان بهره انسان ها از معارف الهیه متفاوت بوده و به سطح طهارت قلبی آنها بستگی دارد که عواملی چندی مانند مراتب تقوا، درجات ایمان و درجات اخلاص در آن نقش دارند. منابع و ماخذ : 1- قرآن کریم 2- خمینی، روح الله، اربعین حدیث، انتشارات طه، 1368 3- باقری، خسرو، نگاهی به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، 1382 5 ابراهیمیان، حسین، سیری در سلوک عارفان، دفتر نشر معارف، 1383 6- مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، موسسه امام خمینی،1383 7- مطهری، مرتضی، آشنایی با عرفان اسلامی، انتشارات صدراء، 1379 [1] . مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، موسسه امام خمینی، 1383، ص244 [2] . «و جعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه» اسراء/ 46 [3] . «لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» آل عمران/ 159 [4] . «و لکن یواخذکم بما کسبت قلوبکم» بقره/ 225 [5] . «فانه آثم قلبه» بقره/ 283 [6] . باقری، خسرو، نگاهی به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، 1382 ، ص20 [7] - خداوند در قرآن کریم می فرماید: «فمن یردالله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام و من یرد الله أن یُضلَه یجعل صدره ضیقا حرجاَ »(انعام،125) [8] . مطهری، مرتضی، آشنایی با عرفان اسلامی، انتشارات صدرا، 1379، ص174 [9] - همان [10] . اعراف/179 [11] . انعام/25 [12] . حج/46 [13] . محمد/24 [14] . نجم/11-13 [15] . بقره/97 [16] - «قلوب یومئذ واجفه» [17] - فویل للقاسیه قلوبهم من ذکر الله» [18] - «لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم» [19] - «و یذهب غیظ قلوبهم» [20] . ابراهیمیان، حسین، سیری در سلوک عارفان، ص55 [21] - همان [22] - همان [23] - در منابع روایی نیز می توان تعبیراتی یافت که ناظر بر این کارکرد مهمّی است که عرفا برای قلب بر شمردهاند از جمله در حدیث قدسی آمده است: « لا یسعنی ارضی ولا سمائی ولکن وسعنی قلب عبدی المومن» [24] - قرآن کریم در سوره انعا،م انسان ها را به دو دسته می کند: دسته ای که خداوند چراغ بصیرت را در عمق جانشان روشن نموده اینان به حیات انسانی دست می یابند و دسته دیگر کسانی اند که قلبشان در تاریکی به سر می برد و حقیقت را نمی بینند. «اومن کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها» [25] - »لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و أنا ثالثهم أری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة» شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، صلیاللهوعلیهو آلهوسلم 197. [26] - امام صادق(علیه السلام) می فرماید: انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله ان یهدیه» [27] - عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: إن القلوب أربعة : قلب فیه نفاق وإیمان ، وقلب منکوس ، وقلب مطبوع ، وقلب أزهر أجرد. فقلت : ما الأزهر ؟ قال : فیه کهیئة السراج ، فأما المطبوع فقلب المنافق ، وأما الأزهر فقلب المؤمن إن أعطاه شکر وإن ابتلاه صبر ، وأما المنکوس فقلب المشرک ، ثم قرء هذه آیة : «أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» ( الملک 22). فأما القلب الذی فیه إیمان ونفاق فهم قوم کانوا بالطائف فإن أدرک أحدهم أجله على نفاقه هلک وإن أدرکه على إیمانه نجا . ( اصول کافی، ج 4، ص152) [28] - از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) منقول است که « بر زمین خطی مستقیم کشیدند و خطوط دیگری در اطراف آن کشیدند و فرمودند: این خط مستقیم وسطی طریقه من است» [29] - امام خمینی،اربعین حدیث، انتشارات طه، 1368، حدیث 30 صلیاللهوعلیهو آلهوسلم 173 [30] - همان [31] - انفال / 29 [32] - انعام /22 [33] - عنکبوت/ 69 [34] -میزان الحکمة، ج3، باب المعرفة، چاپ دارالحدیث [35] - بحارالأنوار، ج 1، صلیاللهوعلیهو آلهوسلم 224 [36] - همان، ج 67، صلیاللهوعلیهو آلهوسلم 249.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |