سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهشت غم

بسم الله الرحمن الرحیم

قلب انسان تنها یک عضو در بدن برای پمپاژ خون نیست بلکه وقتی که نسبت به یک فرد یا یک چیز احساس عشق یا نفرت در خود می کنیم باید بدانیم که منشأ آن قلب انسان است و این احساسات در آن جمع می گردد. حال باید بدانید که قلب تنها به یک نوع منحصر نمیشود. بلکه چهار قسم دارد : 1- قاسیه 2- ناپاک 3- مهرخورده 4- قلب سلیم. این قلب سلیم همان قلبی است که حضرت ابراهیم پیامبر (ع) با آن در پیشگاه خدا حاضر شد و درباره ی آن می فرماید:« روزی که فرزندان و اموال سودی به حال انسان نمی بخشند این قلب سلیم است که به داد انسان می رسد ».

گویند قلب انسان به طور کلی 2 گوش دارد گوشی که فرشته در آن می دمد و گوشی که وسواس خناس در آن می دمد وسواس خناس  یعنی صدای آهسته و تفکر پلید و این وسواس خناس میتواند توسط خود انسان ایجاد شود ( نفس اماره )  یا توسط شیطان و دار و دسته ی آن در روی زمین یا در آسمان ایجاد شود. خداوند می فرماید در این جنگ نا برابر که در آن شیطان شما را می بیند و شما او را نمی بینید ، مرا صدا بزنید و این جنگ نا برابر را به سود خویش به پایان ببرید چرا که خدا همه کس و همه چیز را می بیند و هیچ کس و هیچ چیز قادر به دیدن او نیست.

در قلب انسان دو خوف نمی توانند با هم جمع شوند این یک حکم کلی است وقتی همه چیز مسخر فرمان خداست پس انسان باید از او بترسد و از قدرتش آگاه باشد و دلیلی برای ترس از غیر          خدا وجود ندارد. این نکته اشاره به شکست یهود در مقابل مسلمانان دارد که علت شکست ، ترس از مسلمانان بود و علت این ترس از غیر خدا ، عدم درک حقیقت توحید بود.

در اسلام چیزی به اسم شرح صدر وجود دارد . شرح صدر به معنای گشادگی سینه برای پذیرش حق است. لازمه ی هدایت ، شرح صدر و لازمه ی ضلالت ، قساوت قلب است. چون همه ی احساسات و تفکرات ما در قلب است پس فضائل را اثر سلامتی قلب و استقامت آن و رذائل را عامل بیماری قلب می دانیم. ما می گوییم شرح صدر تنها در اسلام است. اسلام یعنی چه؟ اسلام یعنی تسلیم در برابر خدا و فرمان او. فرمان خدا چیست؟ فرمان او حق است و چیزی جز حق نمی تواند باشد. پس شرح صدر یعنی گشادگی سینه برای پذیرش فرمان خدا که جز حق چیزی نیست. شرح صدر یعنی انسان به درجه ای برسد که سخنان حق را درک کند و بپذیرد همانند انسان هایی که بر مرکبی از نور سوارند. آن هایی که بر مرکبی از نور سوارند آن هایی هستند که هر چیزی را که
می بینند و در واقع از دلشان می گذرد را می پذیرند البته نه کورکورانه بلکه به تفکر و تعمق آن را درک میکنند و می پذیرند.

حال این قلبی که در سینه ی انسان است و احساسات و تفکراتش در آنند حیات و مرگی دارد که بر سه نوع است. 1- نباتی 2-حیوانی 3- روحانی. حیات و مرگ روحانی مخصوص انسان است و او را از سایر موجودات متمایز می کند. از نظر قرآن مردگانی که در مرگشان آثار حیات روحانی وجود داشته در واقع زنده اند و زندگانی که در زندگیشان آثار حیات روحانی وجود نداشته در واقع
مردگانند.

میدانیم که زمین مرده به وسیله ی باران زنده می گردد حال جالب است بدانید که دل های مرده هم با یاد خداوند متعال زنده می گردند. منظور از دل های مرده قلب هایی هستند که دچار قساوت شده اند و در برابر خدا خاشع نیستند و این خداوند است  که از این قلب ها قلب هایی خاشع پدید می آورد.

آیا میدانید کور دلان چه کسانی هستند؟ در این جا منظور نابینایی چشم های ظاهر نیست. انسان ها با قلبشان در چیزی که از پیشوایان خود می شنوند تعقل می کنند . در حقیقت کار قلب این است که آدمی را وادار می کند که آن چه خودش تعقل می کند یا از پیشوایان هدایت می شنود بپذیرد لذا این درک را رؤیت قلب و مشاهده ی آن خوانده و می گوید : "چشم های ظاهر نابینا
نمی شوند بلکه کور حقیقی دل ها هستند که در سینه ها قرار دارند این تعبیر کسانی است که تعقل ندارند یا گوش شنوا ندارند."

انسان دارای سه نوع نفس است:

1-  نفس اماره : یا نفس سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها دعوت می کند و شهوات را در مقابل او زینت می بخشد.

2-  نفس لوامه : نفس نسبتا آگاه و بیداری که کاملا بدون لغزش نیست و امکان لغزش آن در هر لحظه وجود دارد این نفس همان وجدان اخلاقی است که در وجود انسان است. اگر انسان کار بدی انجام دهد پشیمان شده و خود را سرزنش می کند و اگر کار خوبی انجام داده باشد از خود راضی و خشنود خواهد شد.

3-  نفس مطمئنه : نفسی با تقوا است که به درجه ی اطمینان رسیده و امکان لغزش آن به این آسانی وجود ندارد. کمتر کسی به این نفس دست می یابد این نفس در انسانی دیده می شود که در توحید و نبوت و معاد به مرحله ی ایمان و باوری مطمئن رسیده باشد و هر گونه شبهه و تردیدی را از خود دور کرده باشد.

داستانی از لقمان را در همین باب می شنویم. زمانی که لقمان برای آقایش کار می کرد به او دستور داده شد که گوسفندی را ذبح کند و بهترین اعضای آن را بیاورد لقمان زبان و دل را آورد. بار دیگر به او دستور داده شد که بدترین اعضا را بیاورد باز هم دل و زبان را آورد. علت را جویا شدند گفت اگر زبان و دل از معصیت ها پاک باشند بهترین اعضا و اگر ناپاک باشند از همه ی اعضا
خبیث ترند.

نتایج یک تحقیق جدید علمی نشان می‌دهد ادای بوقت نماز صبح ، بهترین راه برایپیشگیری و درمان بیماریهای قلبی و تصلب شرائین است.
به گزارش روزنامه اردنی الحقیقه الدولیه، نتایج این تحقیق علمی تائید کنندهنتایج تحقیق علمی دیگری است که سال گذشته منتشر شد.
شماری از متخصصان انجمنپزشکان قلب اردن با اعلام نتایج این تحقیق افزودند: ادای بوقت نماز صبح به درمانبیماری های قلبی و تصلب شرائین کمک می کند. گرفتگی عضله قلب باعث سکته قلبی و تصلبشرائین نیز عامل سکته مغزی است.
نتایج این تحقیق که در امانمنتشر شد نشان می‌دهد انسانی زمانی که مدت زمان طولانی می‌خوابد تپش قلبش بهمیزان زیادی کاهش می یابد و به پنجاه تپش در دقیقه می‌رسد.
زمانی که تپش قلبکاهش می یابد گردش خون نیز در عروق و رگها به شدت کند می شود و همین موضوع به رسوباملاح و چربیها در دیواره های عروق و رگها به خصوص در عروق قلب منجر می شود و بهانسداد آن می انجامد.
تحقیقات علمی و پزشکی نشان می‌دهد گرفتگی قلب ازخطرناکترین بیماریهاست و عامل اصلی بیماری تصلب شرائین و انسداد شاهرگ نیز خوابطولانی مدتی در طول شبانه روز است.
تحقیقات علمی مرکز ملی مطالعات مصر نیزنشان داده است نماز صبح در اول وقت به فعالسازی سلولهای بدن انسان منجر می شود و ونمی گذارد انقسام سلولی به وجود اید . انقسام سلولی به بیماریهای سرطانی منجر میشود .
نماز بموقع صبح همچنین به جلوگیری از سکته های قلبی کمک می کند وفعالیت هرمونهای بدن و گردش خون را تنظیم می کند


نوشته شده در شنبه 91/8/13ساعت 10:1 عصر توسط حامد نظرات ( ) | |

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»


بحثی که در این جلسه میخواهم برایتان بگویم، بحث قلب و روح و خودسازی و امراض قلبی است. چون ما همینطور که بدنمان به انواع امراض مبتلا میشود، روحمان هم انواع امراض را میگیرد و لذا قرآن به روح قلب میگوید. به درک و احساسات و عقل و قوهی تفکر هم قلب میگوید. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض» (بقره/10) خلاصه مطلب این است که می‌خواهیم انسانهای مختلف، با روحیههای مختلف و با امراض مختلف را بررسی کنیم. بنابراین بحث قلب در قرآن بحث امروز ماست. 1- مفهوم قلب در آیات قرآن گاهی قلب مریض و گاهی سالم است. گاهی هم که سالم یا مریض است یا در بحث شناخت مریض است و یا در بخش احساس مریض است. قلب دو گونه است: 1- قلب سالم 2- قلب مریض. قلب سالم گاهی در بعد شناخت سالم است و گاهی در بعد احساس سالم است. این شناخت روحیه هاست. حالا معنای قلب را برایتان بگویم. هم باید معنایش را بگویم و هم باید امراضش را بگویم. قلب به معنای عقل و ادراک است. در فارسی قلب را دل خطاب میکنیم. در فارسی هم به این دل میگویند که در سمت چپ قفسهی سینه قرار گرفته است. هم به آن دلی که به سیخ میکشند و میخورند، دل میگویند و هم به روح دل میگویند. مثلاً وقتی معلم سر کلاس به شاگردش میگوید: دل بده! یعنی روحت پهلوی من باشد. یا میگویند: فلان کس از دستت دلگیر شده است. دلگیر شده است یعنی روحش از تو ناراحت شده است. دل من از دست فلانی درد میکند، یعنی روحم را خسته کرده یا برو حوصلهات را ندارم. دل و دماغ ندارم. دل و دماغ ندارم یعنی روحم آمادگی ندارد. در فارسی هم هر وقت که میگوییم: دل! به معنای روح و توجه و تفکر و بعد معنوی است. یعنی گاهی قلب به معنای علم و درک آمده است. مثلاً قرآن میگوید: «إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» (ق/37) به درستی که در این آیات این قرآن تذکر خوبی است، منتهی برای کسانی که دل بدهند. مثلاً میگوییم ایشان معلم خوبی است، برای کسانی که دل به درس میدهند. الآن پای تلویزیون کسانی هستند که از ابتدا که من آیه و حدیث خواندهام نوشتهاند و چند تا دفتر پر کردهاند. بسیاری از خواهران و برادران خوب دل میدهند. آدم هم بهتر بحث را مطرح میکند. اما آدم هم هست که اصلاً دل نمیدهد. مثلاً 50 سال سن دارد. دائم هم پای منبر مینشیند. از 15 سالگی پای منبر نشسته است. میبینی35 سال پای منبر بوده است. هر سالی هم48 هفته دارد. فرض کنیم هر هفته به مسجد میرود و اگر هر هفته هم یک ساعت پای سخنرانی نشسته باشد، 1750 ساعت پای سخنرانی نشسته است. اما در مجموع چیزی بلد نیست. برای این که دل نداده است. دل دادن خیلی مهم است. عمری شما به نانوایی نگاه میکنی، اما یاد نمیگیری. عمری کنار راننده مینشینی، اما رانندگی یاد نمیگیری. اما اگر 30 ساعت به قصد تعلیم بروی و دل بدهی، در این 30 ساعت رانندگی یاد میگیری. قرآن میگوید: «إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏» به درستی که در این آیات تذکر است. اما این آیات برای چه کسانی است؟ ‏ «لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» برای کسانی که دل بدهند. قرآن در آیهای دیگر میگوید: «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا» (یس/70) خدا به پیغمبر میگوید: محمد! حرف تو در کسانی اثر میکند و کسانی را هدایت میکنی که زندهاند. کسی که فرهنگ حق در دلش اثر نکند، در فرهنگ قرآن مرده است. خدا به پیغمبرش میگوید: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» (نمل/80) حرف تو در مردهها اثر نمیکند. بعضی از مردم مرده هستند. حالا «لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» درک، فهم و آمادگی است. پس این قلب گاهی به معنای روح است. مثلاً قرآن میگوید: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر» (احزاب/10) قلبشان به حنجره ایشان رسید. آدمهایی که میمیرند و روح از بدنشان بیرون میآید، در این زمینه میگوید: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر» یعنی روحش به گلویش رسید. پس قلب به معنای روح و درک و مرکز عواطف آمده است «سَأُلْقی‏ فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْب» (انفال/12) در دل کفار رعب میاندازیم. پس قلب در قرآن مانند قلب در فارسی است. یعنی هم به معنای یک عضو است و هم به معنای روح و توجه و درک است. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها» (اعراف/179) قرآن میگوید: دلهایی دارند که نمیفهمند. دل نمیفهمد یعنی منظور عضو خاصی نیست، چون فهم و درک خصوصیت مغز است. 2- قلب سالم و قلب مریض از نظر قرآن عمده ترین قسمت بحث این است که بفهمیم، چگونه افراد مریض هستند؟ چطور میشود که گاهی این همه آیات خدا را میبیند و خدا را نمیشناسد. چرا بعضیها را هرچه نصیحت میکنی، گوش نمیدهند؟ چرا بعضی پدرها، برادرها و خواهران را که نصیحت میکنند، این برادران و خواهران توجه نمیکنند؟ دلیل این جریان مسئلهی امراض قلبی است. الآن اگر از ما بپرسند: اسم چند نوع از مرضها را بگو؟ میتوانیم بگوییم: مرض قند، سرطان، حصبه، دیفتری، سل یعنی الآن بسیاری از امراض جسمی را میشناسیم. حالا همینطور که امراض جسمی را میشناسیم، امراض روحی را هم باید بشناسیم. قلب سالم و قلب مریض چیست. قرآن میگوید: همهی مردم در روز قیامت به عذاب مبتلا میشوند، «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (شعراء/89) مگر کسانی که روح سالمی داشته باشند. یا از طرفی قرآن در چند آیه میگوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (بقره/10) پس هم روح سالم داریم و هم روح مریض داریم. حالا ببینیم روح سالم چیست؟ روح مریض چیست؟ چطور میشود که روح مریض میشود؟ چه کنیم که روح مریض نشود؟ اگر مریض شد، چه کنیم تا سالم شود؟ قلب سالم در بعد شناخت، علم و یقین و فقه و باور عبادت است. چون قلب سالم لجاجت و بد جنسی و حرام زادگی ندارد، وقتی سند را دید، علم و یقین پیدا میکند. زودباور نیست، اما لجباز هم نیست. در بعد شناخت طبق سند علم و یقین پیدا میکند. تعصب خشک و لجاجت و حقه و کلک و تکبر و مانند اینها را ندارد و در بعد احساس هم خشوع دارد و تواضع و آرامش دارد. قلب سالم، روحی است که وقتی سند حق را دید، بدون تعصب قبول میکند. روح سالم، روحی است که وقتی فهمید و باور کرد، دلش آرام و تسلیم است. اما قلب مریض چیست؟ قلب مریض چه قلبی است؟ بسیاری از دانشمندان سری پر از علم دارند، اما روحشان مریض است. دانشمند بد جنس، دانشمند حرام زاده، دانشمند متکبر، دانشمند بخیل، دانشمند حسود، دانشمند عقدهای، اینها دانشمندانی هستند که سرشان صندوقچهی علم است، اما روحشان مریض است. دانشمند مریض چه دانشمندی است؟ دانشمندی که در بعد شناخت، ریب، وسوسه و شک دارد. دائم وسوسه میکند. زمانی که فهمید به روی خود نمیآورد. برای این قبیل انسانها آیهای داریم. قرآن میگوید: بعضی انسانها هستند که تا حرفی میزنی «ثانِیَ عِطْفِهِ» (حج/9) یعنی کتفش را بالا میاندازد. آخر لازم نیست که دائم بگوییم: ماتریالیسم، امپریالیسم! کسی میگفت: مادربزرگ من هم ایسمی است. گفتم: این پیرزن چه ایسمی است؟ گفت: رماتیسم. مگر بناست که هرکس تابع ایسم باشد. آدمی که در بعد شناخت مریض است، یا وسوسه دارد، یا وقتی فهمید، زیر آن میزند، انکار میکند، و در مجموع غافل است. دلش زنگار بسته و مهر شده است. آیاتی داریم که میفرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» (بقره/7) به بعضی از دلها مهر میزنیم. هر چه داد میزنی، هرچه اشک یتیم میبیند، در او اثر ندارد. از حس رفته است. بی تفاوت شده است. دیدید، بعضی از مطربها در عروسیها وقتی برای دایره زدن مینشینند، همهی آنهایی که درعروسی هستند، شروع به کف زدن و خندیدن میکنند و خوش هستند، اما خودش از حال رفته است و پشت سر هم میزند. یعنی دیگر از حس افتاده است. بعضی از آدمها اینگونه هستند. همین که چیزی حرفهای شد، سوز و عشق و شور از بین میرود. برای این که آن چیز عادی شده است. خیلی از مواقع شده است که ما سر نماز هستیم ولی حواسمان جای دیگر است. دلش مهر شده است و زنگار بسته است. اینها همه قلب مریض هستند. آن وقت در بعد احساس چه؟ در بعد احساس هم قساوت و خشونت است. خدا پزشک روح است، دربارهی روح با انسان سر و کار دارد. چون انسانیت ما با همان بعد معنوی ماست والا در دیدن و خوردن و خوابیدن، در حواس که حیوانات قویتر هستند. حیوان هست که زیر یخ را میبیند اما ما نمیتوانیم، حیوانی هست که حافظهاش از ما بهتر است. پس بعد من و شما بعد روحی است. بحث امروز ما بحث روح است. گاهی میپرسند، چطور شد که امام صادق آپولو نساخت؟ جوابش این است که بشر خودش توانایی آپولو ساختن را دارد و امام صادق باید آدم بسازد، یعنی کاری که بشر نمیتواند این کار را بکند. دلهای سالم در بعد علمی و شناخت سالم است یا در بعد احساس. دلهای مریض هم گاهی در بعد شناخت و گاهی در بعد احساس مریض هستند. 3- قلب سالم می‌فهمد و می‌پذیرد، قلب مریض می‌فهمد و نمی‌پذیرد حال که بناست، بحث قلب را بررسی کنیم، به این جا رسیدیم که قلب دو گونه است. قلب سالم و قلب مریض. در بعد شناخت، فرق بین علم و یقین را اینطور میگوییم. علم به معنی دانستن و باور است. در ماجرای معاد، بحث شد که چطور ما به جهنم علم داریم، اما نمیترسیم. این جوابش روشن است. ما میدانیم که جهنم وجود دارد، ولی هنوز باورمان نشده است. مثلی معروف که در این جا میزنند، مثل همان مرده شور است. ما میدانیم که مرده کاری به کسی ندارد، نه گاز میگیرد و نه لگد میزند و نه مشت میزند. اما اگر به هر کداممان بگویند: تا صبح کنار مرده بخواب، میترسیم. اگر به مرده شور بگویند: کنار مرده بخواب! سرش را روی شکم مرده میگذارد و میخوابد. اصلاً مرده، برای مرده شور چیز عادی شده است. زمان طاغوت مرده شوری در یکی از شهرها بود. این مرده را مانند پنبه میدانست. اگر مرده چاق بود، کیلویی میشست. اگر مرده دراز بود، متری میشست و اگر کوچک بود، عددی میشست. ببینید، ما میدانیم که مرده کاری به ما ندارد، مرده شور هم میداند، اما فرق اینجاست که ما میدانیم ولی میترسیم، اما مرده شور میداند ولی نمیترسد. پدر شما وارد خانه میشود و میگوید: من بدهکار هستم. خانم میفهمد ولی شما چه میفهمید؟ همه فهمیدید که پدرشما بدهکار است. فردا چکش بر میگردد، اما هنگام شام خوردن و بعد از شام وقتی به رختخواب میروند، خواب ازسر پدر میپرد. گرچه شما میدانید او طلب کار است، اما راحت میخوابید. برای این که باور کرده است که آبرویش میریزد. اما شما فقط میدانید که او بدهکار است. آدمی که پول نداشته باشد، آبرویش میریزد. اما پدر باور کرده است و شما باور نکردهاید. افراد با تقوا جهنم را باور کردهاند. آدم سالم علم دارد و بر خلاف آدم مریض یقین پیدا کرده است. قرآن دربارهی آدم مریض میگوید: «وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ» (قمر/2) هرچه دلیل برایش میآوری، انکار میکند و میگوید: اینها سحر است و نمیپذیرد. چون گاهی آدم خواب است و گاهی خودش را به خواب زده است. اگر آدم خواب باشد، دو یا سه بار او را تکان بدهی، بیدارمی شود. اما اگر خودش را به خواب بزند، لگد هم به شکمش بزنی، بیدار نمیشود. افرادی هستند که لجباز هستند. افراد لجباز مانند آدمهایی هستند که خودشان را به خواب زدهاند. نزد پیغمبر آمدند و گفتند: اگر تو از خدا خواستی و او این ماه را دو تا کرد، ما ایمان میآوریم. پیغمبر هم از او خواست که ماه را دو تا کند. همینطور که شما خشت را دو تا میکنی، خدا ماه را دو تا کرد. برای خدا که مسئلهای نیست. اینها شق القمر را دیدند. دو تا شدن ماه را دیدند اما با این که دیدند، گفتند: سحر است. آدم اینطوری هم داریم. نشانهی قلب سالم این است که وقتی آدم فهمید، قبول کند. تعصب نداشته باشد که حرفی که من میزنم، حتماً درست است. در بعد مذکور باید خاشع باشد. حدیثی داریم که آدم منافق کسی است که ظاهر خاشعی دارد. ظاهرش نشان میدهد که خیلی با تقواست اما در درون دین ندارد. از آخرت بسیار دم میزند، اما خودش معتقد نیست. بسیار از خلق دم میزند، اما گندم خلق را آتش میزند و لذا حدیث داریم: اگر قیافهی حق به جانبی دارد، خشوعش زیاد شده است، اما عمل نیست، این خطرناک است. این نشانهی نفاق است. قلب سالم قلبی است که آرامش دارد. چون میداند که بیهوده نیست و میداند که کارهایش زیر نظر خداست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) آدم از چه چیزی دلهره دارد؟ انسانی که میترسد، ترس او یا از نابود شدن است، یا از اسارت میترسد. یا از این میترسد که حرام شود. کسی که ایمان به خدا دارد، آگاه است که نابود نمیشود. مرگ نابوی نیست، مرگ خانه را عوض میکند. لباسش عوض میشود. انسان خانهاش را عوض میکند. آدم مؤمن خود را در محضر خدا میبیند. هیچ گاه غصه نمیخورد که کاش اینطور میشد. بنابراین قلب سالم، قلبی است که لجاجت نمیکند، میفهمد و پس از فهمیدن باور میکند. تسلیم میشود و در آرامش کامل است. این نشانهی قلب سالم است. کسانی که انکار میکنند، کسانی که وسوسه میکنند، کسانی که تسلیم نمیشوند، کسانی که دلهره وترس و وحشت دارند، اینها مریض هستند. 4- زیغ از بیماری‌های قلب است حالا میخواهیم دربارهی قلب مریض بحث کنیم که عمدهی بحث ماست. نشانهی قلب مریض چیست؟ یکی از مرضها زیغ است. زیغ یعنی چه؟ زیغ به معنی انحراف از راه حق است. افراد با تقوا یکی از دعاهایشان این است: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا» (آل‌عمران/8) بعضیها در قنوت نمازشان هم این آیه را میخوانند. آیهی قرآن است و دعای مهمی است. در اصول کافی امام صادق(ع) میگوید: افراد خوب و با تقوا این دعا را زیاد میخوانند. «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا» بعد از آن که ما را هدایت کردی و در خط قرار دادی، قلب ما را منحرف نکن. خدایا دل ما را بدبین نکن. بعد از آن که انقلابی هستم، ضد انقلابی نشوم. بعد از آن که باور کردم، شک نکنم. بعد از اسلام، به کفر گرایش پیدا نکنم. این خیلی مهم است. حضرت یوسف را در چاه انداختند، در زندان انداختند، درها را به رویش بستند، توطئهای برای به فساد کشاندن او راه انداختند. از همهی این خطرات حضرت یوسف به سلامت خارج شد. اما این که حکومت را در اختیار گرفت، چون حکومت آدم را مست میکند، گفت: خدایا، حالا که مرا رئیس حکومتم کردی، خدایا وقتی جان مرا میگیری، من مسلمان باشم. این درس بزرگی است، برای کسانی که مسئولیت میپذیرند. خیلی انسانها هستند که از رشوه انتقاد میکنند. خیلی انسانها هستند که از عدالت دم میزنند. امتحان که پیش میآید، مشکل میشود. کسی بود که دائم میگفت: ای امام حسین کاش من در کربلا بودم و تو را یاری میکردم. شبی صحرای کربلا را خواب دید و امام حسین را در مقابل ارتش یزید دید. امام گفت: خیلی وقتها میگفتی، اگر بودم تو را یاری میکردم. الآن جنگ است، میگفت: یک اسب از امام حسین گرفت و در رفت و چنین نمونههایی زیاد است. خدایا! بعد از این که ما را هدایت کردی، دل ما را کج نکن. حتی وقتی حضرت محمد(ص) نماز میخواند، باید در نمازش بگوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) خدایا من را هم که محمد هستم، در راه مستقیم قرار بده! چون هر لحظه ممکن است منحرف شود. آخر وقتی تخم گل بنفشه به سمت گل بنفشه شدن میرود، جوجه وقتی به سمت مرغ شدن میرود، هر موجودی که در مسیر حرکت میکند، وقتی گل بنفشه شد، وقتی مرغ شد، وقتی میوه شد، بیمه هست. این انسان است که در یک چشم به هم زدن ممکن است، منحرف شود. حدیثی برایتان بخوانم. «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً» خدایا به اندازهی یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار و به حال خودم رها نکن. امام در روایتی میگوید: بعضی از انسانها باید اینطور بگویند: «رَبِّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ» (کافى/ج‏2/ص‏581) کمتر از یک چشم به هم زدن کافی است تا انسان سقوط کند. امام میگوید: این هم باید به این دعا اضافه شود. خلاصه آدم شدن مثل رانندگی است، کسی که ممکن است چهل سال راننده باشد و با لحظهای چرت زدن به دره بیفتد. نمیشود گفت: آقا او چهل سال سابقهی رانندگی دارد. انسان ممکن است با یک جمله منحرف شود. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: شیطان هزار سال عبادت کرد، ولی در یک چشم به هم زدن در برابر خدا لجبازی کرد. گفت: سجده نمیکنم. با یک لحظه لجبازی هزار سال عبادتش از بین رفت. قرآن میگوید: «إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (حج/47) یک روز از روزهای قیامت، با هزارسال شما برابری میکند. یک روز قیامت با هزار سال ما برابر است. آن وقت امیرالمؤمنین میگوید: شیطان هزار سال عبادت کرد و یک مرتبه لغزید. اینها درس است. یعنی مواظب باشید. بسیاری که دم از آزادی میزنند، به قدرت که برسند، طاغوتی میشوند. خیلی از مستضعفین به خانهی مستکبرین میروند و جزء مستکبرین میشوند. خیلی از آزادی خواهان ابتدا دیکتاتور هستند، خیلی از زاهدان ابتدا دنیاپرست هستند. گاهی وقتها انسان مجبور است، زاهد شود. مثل این که بنده به خانهی شما برای مهمانی میآیم. قبل از نهار اگر باقلبا میدهی، من باقلبا نمیخورم. خوب آن را نمیخورم تا بتوانم غذای بیشتری بخورم. این نخوردن دلیل نیست. باید دید دلیل نخوردن و هدف از نخوردن چیست؟ قرآن میگوید: نشانهی آدم خوب این است که: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (حدید/23) اگر دنیا را به تو دادند، یا اگر از تو گرفتند، باکت نباشد. یک مثال زنده میزنم به شرط این که خوب گوش کنید. قرآن میگوید: نشانهی آدم خوب این است که اگر دنیا را به او دادند یا از او گرفتند، تعادل روحیش را ازدست ندهد. مگر میشود که به آدم دنیا را بدهند ولی او کیف نکند و از او پس بگیرند و او ناراحت نشود. مأموران بانک به بانک میآیند. رئیس بانک میگوید: امروز تو در این باجه بایست. پشت باجه میایستد. امروز که این جاست، فقط مسئول دریافت وجوهات است. میبینی صبح تا ظهر 10 میلیون پول دریافت میکند، ولی هیچ کیف نمیکند. فردا به بانک میآید، رئیس بانک میگوید: به آن جا برو و مبالغ چکها را بپرداز. فردا 10 میلیون پول پرداخت میکند. از او میپرسند، یکشنبه بیشتر کیف کردی یا دوشنبه؟ جواب میدهد برای ما فرقی نداشت. اصلاً تعادلش را از دست نمیدهد. اگر به این مرحله رسیدیم، نشانهی خوبی ماست. قرآن میگوید: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ» اگر دنیا را از تو گرفتند، ناراحت نشو و خودکشی نکن. وقتی هم دنیا را به ما دادند، جفتک نزنیم و خوشحال نشویم. خبری نیست. علی بن ابیطالب(ع) میگوید: اگر همهی مردم بگویند درود بر علی، من خوشحال نمیشوم. سالها روی منبرها به امیرالمؤمنین ناسزا گفتند و برایش مسئلهای نبود. «والله لا یکون لنا ولیاً» حدیث داریم: به خدا به درجهی ولایت نمیرسد، مگر کسی که اگر همهی مردم بگویند: مرگ بر تو! غصه نخورد و اگر همهی مردم گفتند: زنده باد، کیف نکند. نه این که بی تفاوت شوی. نه! نمیخواهد بگوید که آجر شو و بی تفاوت باش. احساس داشته باش. منتها احساست را صرف این زنده باد و مرده بادها نکن. خودت را به بالاتر بفروش. وقتی به آن بالا رسیدی دیگر این مدارج پایینتر، برایت مهم نیستند. پول خورد نباش که تا تکانت دادند به صدا در بیایی. اسکناس هزار تومانی باش که با هیچ تکانی، صدایی از آن در نمیآید. نشانهی قلب این است که گاهی منحرف میشود. انسانهای خوب میترسند. اولیاء خدا میگویند: خدایا بعد از آن که ما را هدایت کردی، دل ما را منحرف نکن. حالا شما ریگی به کفش دارید یا نه؟ مریضی یا سالم هستی؟ نشانهی سلامت یا مرض این است. قرآن میگوید: «فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» (آل‌عمران/7) آنهایی که ریگی به کفش دارند، سعی میکنند تا ببینند فلان مصاحبه و فلان سخنران چه سوژهای دارد تا او یا آن مصاحبه را بکوبند. فردا در روزنامه تبدیل به یک تیتر بزرگ میشود. اینها مریض هستند. قرآن میگوید: اینهایی که ریگی به کفش دارند، قرآن میخوانند و تا به آیههایی میرسند که دوپهلوست، آن معنا را به نفع خودشان برداشت میکنند. «فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه ابْتِغاءَ الْفِتْنَة» (آل‌عمران/7) آنهایی که دردلشان انحراف است، از متشابهات پیروی میکند. آیات محکم را متشابه میگیرد. شوهر بد، شوهری است که بارها دست پخت همسرش را خورده است، بارها آب گوشت همسرش را خورده است، اما تا یک بار دو تا ریگ زیر دندان هایش میرود، این ریگها را در میآورد و به همسرش نشان میدهد و میگوید: ببین این وضع پاک کردن نخود است. 5- انسان‌های مریض سراغ آیه‌های دو‌پهلو می‌روند مصاحبه و روزنامهها را میخواند، پای صحبتها مینشیند، پای منبرها مینشیند. اگر یک جا، یک سوژه پیدا کند، این را پشت ذره بین بزرگ میکند و فردا در تیتر روزنامه میآورد. این نشانهی مریضی است. قرآن میگوید: ما قرآن را فرستادیم، بعضی آیهها محکم و بعضی آیهها متشابه و دو پهلو هستند. انسانهای مریض به سراغ آیههای دو پهلو میروند. آدمهای سالم در برابر آیههای دو پهلو صبر میکنند و میگویند: علم این آیهها نزد ائمه است. صبر کنیم تا روشن شود. قضاوت عجولانه نمیکنند و روی آیههای محکم، تأمل میکنند. به ما گفتهاند: اگر آیهای یا حدیثی را خواندی و ندانستی و معنایش را نفهمیدی، زود قضاوت نکن. نه حمله کن و نه دفاع کن، نه حمایت کن و صبر کن تا روشن شود. روی آیهها و احادیث محکم تکیه کنید. مثل زمانی که انسان به مشهد برای زیارت امام رضا(ع) میرود. در کوچهها وپس کوچهها که گم میشود، به لب سقاخانه میآید. هر جا که گم شدید صاف به سراغ سقاخانه بیایید. از بلندگو میگوید: خانم فلانی، شوهر شما آمده و منتظر شماست. یا بچهی شما گم شده است و در فلان جا منتظر شماست. آدم وقتی درکوچه و پس کوچهها منحرف شد، باید به جایی بیاید که منحرف نیست. آقا شما تابع چه کسی هستی؟ فرض کنیم سه دولت مرد با هم اختلاف دارند، ما چه کنیم؟ معیار داریم که کدامشان حق میگویند و کدامشان باطل میگویند؟ ما چند معیار داریم. نمیدانم اینها را میدانید یا نه؟ اگر وقتی خواستید ببینید، در میان سران مملکت، کدام حق و کدام باطل است، نگاه کن و ببین، آمریکا از حرف کدامشان خوشش میآید. اگر روزنامهای تیتر نوشت و آمریکا آن تیتر را تحلیل و تفسیر کرد، روشن میشود که آن روزنامه بخواهد و نخواهد به آمریکا کمک میکند و هر مصاحبهای شد و دیدیم خوشایند اسرائیل و عراق است، مشخص میشود که این در خط آمریکاست. قرآن میگوید: قلب مریض چند مرض دارد. یکی از امراض قلب انحراف است. این آیهی قرآن است که مردان خدا میگویند: خدایا، دل ما را منحرف نکن. حضرت یوسف بعد از رسیدن به حکومت میگوید: خدایا با دین بمیرم. علی بن ابیطالب(ع) پای سخنرانی پیغمبر بود. فهمید او را میکشند، پیغمبر در سخنرانی اعلام کرد: یا علی! تو را خواهند کشت. حضرت علی نترسید و هیچ سؤالی نکرد که چه کسی، چرا، چه زمانی و چگونه میکشد؟ فقط پرسید: یا رسول خدا! وقتی مرا میکشند «أَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی» (شرح‏نهج‏البلاغه ‏ابن‏‌ابى‌الحدید/ج‏4/ص‏107) دین خواهم داشت یا بی دین خواهم بود؟ و نکند منحرف شده باشم. علی(ع) به فکر انحراف است. یوسف به فکر انحراف است. ما اصلاً معنای انحراف را نمیفهمیم تا به فکرش باشیم. انحراف یکی از امراض قلبی است و نشانهی آن این است که قرآن میگوید: «فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» نشانهی انسانهای منحرف این است که «فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه» دنبال حرفهای دو پهلو میروند. «ابْتِغاءَ الْفِتْنَة» میخواهند فتنه به وجود بیاورند. میخواهند مردم را گمراه کنند. علی(ع) میفرماید: «الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاق» (نهج‏البلاغه/حکمت‏31) کفر، چهار پایه دارد. یکی ازپایههای کفر انحراف است. عرض میشود که دربارهی انحراف آیات دیگری هم هست. «مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ» (توبه/117) 6- بعضی از انحراف باز می‌گردند و بعضی بعد از عمری منحرف می‌شوند قصهای برایتان بگویم: پیغمبر با مسلمانان به جنگ رفتند. آدمی ترسو در جنگ شرکت نکرد. آدمی که ترسو بود، به منزل آمد در کنار همسر و بچه هایش و غذای خوب و گرم فرش انداخت و نشست. مشغول گفت و گو و تفریح و غذاخوردن شد. یک مرتبه به فکرش رسید: برادران ما در جبهه میجنگند و ما در سیزده بدر آب جو میخوریم یا تریاک میکشیم؟ یک مرتبه تکان خورد و به همسرش گفت: خداحافظ. رفت و خودش را به جبهه رساند. آیه نازل شد: ای محمد برایت مهمان میآید. «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصار» (توبه/117) خدا افرادی را که «الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی‏ ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبه/117) در ساعت ساعت سخت جنبیدند و دویدند و به تو رسیدند، بخشید. «مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ» (توبه/117) از آن که منحرف شده بود، یعنی نزدیک بود چپه شود. فرار کرد و به جنگ نرفت و مشغول استراحت شد، ولی یک مرتبه جرقه زد و خودش را به ارتش اسلام ملحق کرد. خدایا، به آبروی محمد و آل محمد، زمانهایی که نزدیک است منحرف شویم، خودت به ما کمک کن. گاهی انسان عمری در خط است و ناگهان منحرف میشود. میدانی عیب کار کجاست؟ وقتی انسان باسواد شد، انحراف خود را توجیه میکند. آخر یک دروغ گو و یک دروغ پرداز داریم. دروغ پرداز از دروغگو بدتر است. چون دروغی میگوید و آن را تفسیر میکند. 7- رین یکی از امراض قلبی یکی از امراض قلبی رین است. رین در قرآن چیست؟ با فرهنگ اسلام آشنا شویم. رین به معنی زنگ است. دل آدم زنگ میزند. گاهی دل زنگ میزند. حدیث داریم که انسان وقتی گناه میکند، اثری در روحش باقی میماند. اگر توبه کرد، اثر پاک میشود. اما اگر توبه نکرد، گناه پشت گناه ایجاد میشود. طوری میشود که گناه کردن برایش عادی میشود. مثل کشیدن سیگار است. دفعهی اول که آدم سیگار میکشد، پشت سر هم سرفه میکند. یعنی ساختمان بدنش دود را پس میزند. بعد آن قدر میکشد که وقتی سیگار را به دست میگیرد، مثل کلید فتح هندوستان، یک ابرویش را به شمال شرقی و دیگری را به جنوب غربی میاندازد. آن چنان سیگار میکشد که کیف میکند. رین در مفردات معنا شده است به زنگی که آهن میزند. یعنی دلشان زنگ زده است. نه حال انابه و نه حال توبه دارد. نه حال گریه دارد. گناه کردن برایش مسئلهای نیست. وقتی گناه میکند غصه نمیخورد. اگر دید زمانی کسی کفشی، کلاهی، جنسی خریده است. مثلاً فرض کنید بنده جنسی میخرم و کلاه سرم میرود، غصه میخورم. اما نمازم را که بی توجه میخوانم، هیچ غصهای نمیخورم. تا حالا چه کسی نشسته و گفته است: یکی از غصههای من این است که تا به حال نماز با توجه نخواندهام. اما تا به حال برای مال دنیا زیاد غصه خوردهاید. کاش فلانی نقشهی خانهام را کشیده بود. کاش فلان لوستر را خریده بودم. کاش فلان پارچه، فلان کفش، فلان ساعت، فلان دکور و بسیاری چیزهای دیگر را خریده بودم. برای دنیا تا حالا صد هزار بار غصه خوردهایم، اما تا حالا هیچ کدام غصه نخوردهایم که چرا دلمان سفت است؟ چرا رحممان کم است؟ چرا قساوت داریم؟ چرا در عمرمان دو رکعت نماز با توجه نخواندهایم؟ یکی از امراض قلبی رین است. در جلسه ی بعد دنباله ی امراض قلبی را خواهیم گفت. تا ببینیم چقدر ما امراض قلبی داریم و متوجه آنها نیستیم.


نوشته شده در شنبه 91/8/13ساعت 9:55 عصر توسط حامد نظرات ( ) | |

نگاهی به کارکردهای «قلب» از منظر قرآن کریم و عرفان نظری خدیجه ملکان چکیده مقدمه مفهوم شناسی الف) مفهوم قلب ب) مفهوم عرفان مفهوم «قلب» و آثار آن از منظر آیات 1- درک حقایق 2- مرکز احساسات باطنی مفهوم «قلب» از منظر عرفان اقسام قلوب عوامل معرفت ساز در قلب الف)تقوای الهی ب) ایمان ج) عمل صالح د) اخلاص در عمل نتیجه بحث منابع و ماخذ چکیده «قلب» در لغت به معنای تغییر و تحول و زیر و رو شدن است نگاهی به موارد استعمال واژه قلب در آیات، آشکار می سازد که دامنه گسترده ای برای مفهوم این کلمه لحاظ شده است. به نحوی که هم مقوله ادراک، هم مقوله انفعال و احساس، و هم مقوله فعل و عمل را در بر می­گیرد. این واژه در وادی عرفان عمق بیشتری می­یابد و نه تنها به عنوان محل ادارکات حصولی بلکه به عنوان وسیله ای جهت شهود عرفانی و ادرکات حضوری مطرح می گردد. از منظر قرآن کریم جهت دستیابی قلب به معرفت حقیقی عوامل چندی دخیلند که از جمله آنها می توان به تقوای الهی ایمان عمل صالح خلاص در عمل اشاره کرد. مقدمه عرفان بی شک از تابناکترین تجلیات اندیشه های بشری است که جاذبه های آن هر فطرت سلیمی را به سوی خود می کشاند. از آنجا که دل و قلب منشا همه انواع شناخت­ها و معرفت هاست و و از آنجا که شناخت خصوصیات یک موجود برای تربیت در انتخاب ابزار و شیوه تربیت او نقش تعیین کننده ای دارد و هر انسانی که طالب معرفت حقیقی است لازم است در ابتدا به قلب خود بپردازد و قلب را برای پذیرش حقایق و معرفت درباره جهان هستی آماده کند. لذا برای تربیت عرفانی و دانستن جایگاه قلب در این راه می بایست اول قلب را شناخت و دانست که منظور از قلب در عرفان چه نوع قلبی است وبعد اقسام و حالت آن را دانست و راه های شناخت آن را از دیدگاه آیات و روایات دریافت و در آخر از طریق پژوهش بدست آورد که زمینه های آمادگی قلب برای دریافت حقایق هستی چیست و چطور می توان به آن ها دست یافت و عرفان را از طریق قلب که جایگاه او است را درک کرد. مفهوم شناسی الف) مفهوم قلب «قلب» در فیزیولوژی و در عرف عام معنای روشنی دارد یعنی یکی از اندام های بدن انسان و عضوی است که معمولا در طرف چپ سینه قرار دارد ولی وقتی این اصطلاح در حوزه اخلاق و علم اخلاق به کار می رود مفید معنای دیگری است. «قلب» در لغت با «تقلب» و «انقلاب» که به معنی «تغییر» و «تحول» و زیر و رو شدن است هم خانواده است و وجه مشترک بین این معنا و اصطلاح اخلاقی آن نیز همین است؛ چراکه قلب به معنای اخلاقی و قرآنی­اش هم دارای حالات متغیر و دگرگون شونده است پس این واژه در این دو مورد به مناسبت همان نکته انقلاب و تقلب و تحول به کار رفته است. «قلب» در استعمال قرآنی، موجودی است که درک می کند، می اندیشد، مرکز عواطف است، تصمیم می گیرد، دوستی و دشمنی می کندو ... شاید بتوان ادعا کرد که منظور از قلب همان روح و نفس انسانی است که منشا همه صفات عالی و ویژگی های انسانی است. چنان که می تواند منشا سقوط انسان و رذائل انسانی باشد و شاید بتوان این حقیقت را ادعا کرد که هیچ بعدی از ابعاد نفس انسانی و صفتی از صفات و یا کاری از کارهای روح انسانی را نمی توان یافت که قابل استناد به قلب نباشد.[1] نگاهی به موارد استعمال واژه قلب در آیات، آشکار می سازد که دامنه گسترده ای برای مفهوم این کلمه لحاظ شده است. به نحوی که هم مقوله ادراک،[2] هم مقوله انفعال و احساس،[3] و هم مقوله فعل و عمل،[4] هر سه به قلب نسبت داده شده است. با این گستردگی استعمال باید قلب را عامل ادراک، احساس و نیز اراده دانست. بر این اساس باید مفهوم قلب را همسنگ مفهوم نفس گرفت زیرا این سه مقوله مظاهر اساسی نفس آدمی هستند . به همین دلیل است که اوصاف مشابهی در مورد مفاهیم قلب و نفس مطرح شده است . فی المثل، نفس، هنگامی که به ورطه گناه بگراید، "اماره بالسوء" نامیده می شود، قلب نیز گاه «قلب گنهکار»[5] (آثم)نامیده می شود و این هنگامی رخ می دهد که قلب به گناه روی می برد. بنا بر این تعریف، «قلب» با سه مفهوم «روح»، «قلب» و «نفس» معنایی همسنگ پیدا می کند. امّا می توان گفت «مفهوم روح در درجه اول صبغه جهان شناختی دارد، اما در حد انسان شناسی تفاوتی میان روح و نفس وجود ندارد جز آن که نفس نام بهره ای از روح است که در تن جنین معینی طلوع کرده و نمایان گر "خود" یا حقیقت وجودی فردی معین است. از سوی دیگر، رابطه و نسبت میان نفس و قلب نیز حکایت از آن دارد که مراد قرآن از «قلب» همان «نفس» است زیرا شوون اساسی نفس به قلب نسبت داده شده است.»[6] ب) مفهوم عرفان «عرفان» از نظر لغوی یعنی شناختن، باز شناختن، معرفت حاصل کردن امّا معرفتی که عمیق است و سطحی و قشری نیست و در حقیقت علم به دقایق و رموز شیئ است. به طور مثال وقتی گفته می­شود فلان طبیب، طبیب عارفی است یعنی به سطح خوانده ها و نوشته ها قناعت نکرده بلکه خود به وادی تحقیق قدم نهاده و صاحبنظر شده است. امّا از حیث اصطلاح «عرفان» به نوعی خاصی از معرفت اطلاق می گردد که از طریق خاص حاصل می شود. در این مفهوم خاص «عرفان» یعنی یافتن حقایق اشیاء از طریق کشف و شهود و به این جهت تصوف یکی از جلوه های عرفان است. در این اصلاح واژه «عرفان» و «تصوّف» به یکدیگر نزدیکند. تصوف یک نحله و طریقه سیر و سلوک عملی است که از منبع عرفان سر چشمه گرفته است با این حال عرفان یک مفهوم عام و کلی تری است نسبت میان تصوف و عرفان، عموم و خصوص من وجه است. به این معنی که ممکن است کسی عارف باشد ولی صوفی نباشد و ممکن است کسی به ظاهر داخل طریقه تصوف باشد اما از عرفان بهره ای نبرده باشد. در اصطلاح «خاص» نیز دانش «عرفان» عبارت است از شناخت خداوند از طریق اسماء و صفات و افعال و شناخت سرانجام هستی. عرفان دارای دو شاخه است: الف) عرفان نظری که عبارت است از راه شناخت و کشف حقایق از طریق شهود و مکاشفات باطنی و ب) عرفان عملی : شیوه ای خاص مبتنی بر علم جهت سلوک و طی کردن مراحل و کسب حالات و مقامات تا رسیدن به مقصد اعلی در عرفان نظری. مفهوم «قلب» و آثار آن از منظر آیات شهید مطهری در مورد مفهوم «قلب» در قرآن بر این باورند که «مراد از قلب یا دل (فواد) قرآن پاره گوشتی نیست که در سینه قرار دارد.چنان که کلمه تقریبا مترادف با آن ها یعنی«صدر» به معنای (سینه) نیز ناظر به قفسه استخوانی سینه نیست. و الا چه وجهی برای این سخن می توان قائل شد که مقدمه هدایت آدمی آن است که سینه اش نسبت به هدایت فراخ شده باشد، چنان که مقدمه گمراهی وی ضیق صدر است[7]. » [8] ایشان با غیر منطقی دانستن نزاع بین عقل و دل که بعضاً در کلام عرفا یاد می شود را با توجه به مفهوم قرآن از «قلب» بی اساس خوانده و می­نویسند: «قرآن مفهوم قلب را محدود به بعد فکری و شناختی انسان نمی داند بلکه وصف عقل ورزی را از منظری کل نگرانه، هنگامی که به انسان اطلاق می کند که او در پرتو شناخت­های خود به سلوک بپردازد و سلوک خود را محدود و مقید به شناخت های خود بسازد که این لزوما با هدایت به مبدء هستی همراه است. به این معنا نزاعی میان عقل و دل باقی نمی ماند.»[9] یکی از بهترین راه­های شناخت معنای «قلب» در قرآن این است که به قرآن مراجعه کرده و آثاری به قلب نسبت داده شده است را بررسی کنیم. در ادامه به برخی از این آثار اشاره خواهیم کرد. 1- درک حقایق یکی از آثاری که به قلب نسبت داده شده عبارت است از "ادراک" اعم از ادراک حصولی و ادراک حضوری که فهمیدن و درک کردن از شؤون "قلب" و به تعبیر دیگر"فواد"است. یعنی شان قلب این است که ادراک کند پس اگر ادراک نکند می توان نتیجه گرفت که بخاطر عدم سلامت آن است و در حقیقت دچار عارضه و آسیب شده است. ­در این زمینه می توان به آیاتی اشاره کرد از جمله: - «ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها»[10] (بدرستکه برای جهنم بسیاری از جن و انس بسیاری را آفردیم که دل داشتند ولی با آن درک نمی کردند. - «و منهم مَن یَستمَعُ الیک و جعلنا علی قلوبهم اَکنّة أن یفقَهوه»[11] و بعضی از آنان به تو گوش فرا می دهند در حالیکه بر دلهایشان پرده­ها و حجاب­هایی قرار دادیم تا آنرا نفهمند. این آیه بیانگر این مطلب است که دل­های مشرکان آیات خدا و سخن پیامبر را نمی فهمند ولی نفهمیدنشان به علّت وجود حجاب ها و موانعی است که نمی گذارند قلب حقایق را درک کند. - «افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها»[12] پس آیا در زمین سیر نکردند تا این که برایشان دلهایی باشد که با آن بیندیشند. - «أفلا یتدبرون القرآن اَم علی قلوب اقفالها"[13] آیا درباره قرآن نمی اندیشند یا بر دلهایشان قفل زده شده است. این آیه اگرچه نه به طور صریح ولی به طور ضمنی تدبر را به دل ها نسبت می دهد و ار این که منافقان قرآن را نمی فهمند گلایه دارد که چرا دل ها را به کار نمی اندازند و نمی اندیشند. - «ما کذب الفواد ما رای أفتمارونه علی ما یری و لقد رآه نزلة اخری» [14] «دل خطا نکرد در آن چه دید، آیا با او درباره چیزی که می بیند می­ستیزد؟» در این آیة کریمه فعل «دیدن» به قلب نسبت داده شده ولذا می­توان نتیجه گرفت که ادارک با نوعی شهود همراه است و لذا قلب نه تنها قادر به درک علوم حصولی است بلکه این آیه ادراک حضوری را نیز به قلب نسبت داده است. - «قل من کان عدواً لجبریل فأنّه نزّله علی قلبک بإذن الله"[15] بگو هر آن کس که دشمن جبرئیل است [پس بداند] او قرآن را با اذن خداوند برقلب تو نازل کرد. از این آیه می توان به نوع دیگری از شناخت پی برد که اشرف علومی است که انسان می تواند با قلب خویش به آن دست یابد. این شناخت عبارت از "وحی" است و تنها قلوب انبیاء شایستگی دریافت این شناخت را دارند. 2- مرکز احساسات باطنی از جمله چیزهایی که به قلب نسبت داده می شوند و در زمره آثار قلب به شمار می روند عبارتند از حالات انفعالی و به تعبیر دیگر احساسات باطنی. از جمله احساسات " ترس" است که قرآن در این زمینه می فرماید: " انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم" مومنان آنان هستند که هر گاه یادی از خدا شود دلشان می لرزد. و در آیه دیگر می فرماید: " والذین یوتون ما اتوا قلوبهم وجلة انهم الی ربهم راجعون" و کسانی که آن چه شایسته است به جای آرند و از این که ایشان به سوی پروردگارشان باز می گردند دلهاشان ترسان است. در آیات دیگری حالت «رعب» به قلب نسبت داده شده است که به معنی ترس است امّا با شدت بیشتر در معمولاً در مورد ترس های منفی به کار می رود نظیر آیه «سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب» به زودی در دل های کسانی که کفر ورزیده اند هراس می اندازیم. از جمله دیگر احساسات درونی، «اضطراب»[16]، «قساوت »[17]، «حسرت«[18] و «غیظ»[19] می­باشد که در قرآن کریم جایگاه آنها قلب معرّفی شده است. چنان که در نقطه مقابل حالات نامبرده حالاتی نظیر «خشوع»، «لینت» ، «رافت» ، «رحمت»، «اخبات» نیز در قرآن کریم به قلب نسبت داده شده است. مفهوم «قلب» از منظر عرفان از منظر عرفان انسان در عین این که موجودی واحد است صدها و هزارها بُعد وجودی دارد. لذا «من» انسانی که به معنای مجموعه بسیاری از اندیشه ها، آرزوها، ترس ها، امیدها، عشق ها است ... را می توان در حکم رودها ونهرهایی دانست که همه در یک مرکز به هم می پیوندند. فلاسفه و عرفا و روان شناسان هر یک به سهم خود به غور در این دریا پرداخته اند اما شاید عرفا در این زمینه موفق تر از دیگران بوده اند.[20] در مقابل حکما و فلاسفه که «عقل» را مهم ترین ابزار شناخت و معرفت می دانند، عرفا و متصوفه «قلب» را نه تنها ابزار شناخت حصولی بلکه وسیله­ای برای درک حقایق و شهود ذات حق و محل تجلّی اسماء و صفات می­دانند. تاج الدین خوارزمی صاحب شرح فصوص الحکم «قلب» را محل تجلّی و ظهور اسماء الهی وبرزخ میان ظاهر وباطن می­داند و معتقد است که قوای روحانیه و جسمانیه از او منشعب شده و بر آنها فیض می رساند.[21] محی الدین عربی نیز قلب را چیزی از رحمت خدا و بلکه وسیع تر از رحمت خدا می داند، از این جهت که قلب عارف گنجایش حق را دارد در حالی که هیچ چیز دیگر چنین گنجایشی ندارد.[22] از دیدگاه عرفان شناخت حقیقی، درکی بلاواسطه و مستقیم است و در حقیقت شهود حقایق هستی بسته به پیدایش نوری است که حاصل از روشن شدن چراغ بصیرت در قلب آدمی است.[23] انسان با دیده دل و در پرتو نور بصیرت حقایقی را مشاهده می کند که دیگران با دیده عقل از دیدن آن عاجزند[24]. از همین روست که حضرت علی(علیه السلام) در سخنان گهربار خود از مشاهده نور وحی سخن به میان آورده است.[25] روشن است که این نوع معرفت شهودی از راه تعلیم و تعلم آموختنی نیست، بلکه عطیّه­ای الهی است که خداوند به هرکه بخواهد عطا می کند. [26] اقسام قلوب امام باقر ( علیه السلام ) در ضمن روایتی قلوب را به چهار دسته تقسیم کرده­اند که عبارتند از: 1- قلب أزهر یا نورانی: این قلب، قلب مؤمن است که گویا در آن چراغی روشن است و به گونه­ایست که اگر به او عطا فرماید شکر گوید و اگر او را مبتلا کند صبر نماید. 2- قلب مطبوع یا ظلمانی: این قلب، قلب منافق است و دلی است که مهر بر آن زده شده وظلمانی است. 3- قلب منکوس یا واژگون: این قلب، قلب مشرک است که خداوند در مورد آن فرموده « آیا کسی که راه می رود در حالی که بر رو افتاده، راه هدایت را بهتر یافته یا کسی که استوار بر راه راست مشی کند ؟ 4- قلب اجرد: این قلب کسانی است که ایمان و کفر را به هم آمیخته دارند. همانند گروهی از مردم در منطقه طائف. حال اینگونه افراد به این شکل است که مرگ هر یک از آن ها اگر در حال نفاق سر رسید هلاک می­شود، و اگر در حال ایمان سر رسید نجات می­یابد.[27] در بیان علّت حصر قلوب در موارد چهارگانه فوق می­توان گفت یک فرد یا به جمیع آن چه پیغمبر آورده است، ایمان دارد( قلب مومن) یا به بعضی آن چه پیغمبر (صلی‌الله‌وعلیه‌و آله‌وسلم) آورده است ایمان دارد ( قلب ایمان و نفاق) یا متصف به ایمان نیستند و در ظاهر تصریح به ایمان می کند( قلب منافق) در ظاهر تصریح به ایمان نمی کند( قلب مشرک) با رجوع به آیات و روایات مأثور از ناحیه معصومین می توان گفت تنها کسانی که قلبشان از نوع اوّل است، اهل نجات و رستگاری اند و سایر قلوب، از طریق فطرت و راه راستی که خداوند آنها را بر آن سرشته است منحرف شده­اند.[28] امام راحل(ره) در بیان علّت راه­ یافتن شرک به دل انسان و و منکوس شدن قلب می نویسند: «اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشند و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبداء و معاد هم داشته باشند منکوس هستند .و میزان در انتکاس قلوب غفلت از حق و توجه به دنیا و تعمیر آن هست»[29] ایشان در ادامه با اشاره به اهمیّت پاک کردن دل هر گونه شرک و نفاق و تحصیل کردن ایمان حقیقی ادامه می دهند: «کسی که اظهار ایمان به غیب و حشر و نشر کند [امّا] خوف از آن نداشته باشد و این ایمان او را به عمل به ارکان نرساند، او را باید در زمره منافقین به شمار آورد نه مؤمنین و ممکن است این طور مؤمنین صوری گاهی مومن و گاهی منافق باشند و خدای ناخواسته این ایمان بی مغزی که در ملک بدن آن ها به هیچ وجه حکومت ندارد زایل شود و با نفاق تمام از دنیا منتقل شود»[30] عوامل معرفت­ساز در قلب از دیدگاه قرآن معرفت شهودی و عرفانی که جایگاه حقیقی آن «قلب» آدمی است نیازمند بستر و زمینه مناسب است. بذر معرفت و شهود در قلب های آماده و روح های پاک رشد می کند. در ادامه به برخی از این عوامل اشاره می کنیم. الف)تقوای الهی با رجوع به قرآن کریم می توان دریافت که از منظر اسلام ارتباط تنگاتنگی بین طهارت باطن و دستیابی به معرفت و درک صحیح وجود دارد به گونه ای که مادامیکه ظرف دل از کثافات و آلودگی ها پاک نگردد نمی تواند حامل مظروف علم و حقیقت گردد. خداوند در قرآن کریم روشن شدن چراغ بصیرت در باطن را وابسته به تقوای الهی دانسته ومی فرماید: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»[31] یعنی همانا اگر تقوای خدا را پیشه کنید، خداوند وسیله تمییز حق از باطل را برای شما قرار می دهد. این آیه به روشنی رابطه بین تقوا و معرفت را بیان کرده و تأثیر تقوای درونی در کسب شناخت صحیح را متذکّر شده است. ب) ایمان روح ایمان همان تسلیم و خضوع در برابر حقیقت و واقعیت است و به انسان این فرصت را می دهد که حقایق را آن گونه که هست بشناسد و روشن بینی پیدا کند. قرآن کریم درباره کسانی سخن می گوید که در اثر کفر مرده بودند و آن ها را به واسطه ایمان زنده کرد و سپس روشنایی برایشان قرار داد تا راه خود را با آن پیدا کنند و به معرفت حقایق دست یابند: «او من کان میتاَ فأحییناه و جعلنا له نوراَ یمشی به فی الناس ...» [32] این نور همان معرفت و شناخت ویژه ای است که می­توان آن را شناخت عرفانی و شهودی نامید. پس ایمان به پروردگار زمینه­ای برای شناخت و درک حقیقی در قلب آدمی را فراهم می سازد. ج) عمل صالح در کنار ایمان، عمل صالح نیز یکی دیگر از لوازم و شرائط معرفت حقیقی و باعث روشنایی چراغ بصیرت و آگاهی به شمار می آید. همان گونه که حرکت در راه تکامل متکی بر شناخت حقیقت است، شناخت حقیقت نیز متکی بر حرکت در راه تکامل است لذا قرآن کریم می فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»[33] یعنی آنان که همه توان خود را در راه پیمودن مسیر ما به کار گیرند ما راه های خود را به آنان آشکار می کنیم و شناخت های مورد نیاز آنان را به آن ها عنایت می کنیم. در روایتی امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «لایقبل العمل الا بمعرفة ولامعرفة الا بعمَل فمن عَرف دلّته المعرفةُ علی العمل و من لم یَعمل فلا معرفةَ له»[34] هیچ عملی بدون معرفت پذیرفته نمی شود و معرفت جز با عمل تحقق پیدا نمی کند پس کسی که معرفت خدا پیدا کند این معرفت او را به عمل رهنمایی می کند و کسی که عمل نمی کند معرفت ندارد. امام صادق(علیه السلام) نیز در حدیث معروفی خطاب به عنوان بصری پس از معرّفی علم حقیقی و ارتباط آن با بندگی خداوند، می فرماید: «اگر طالب علم هستی، اول در وجود خود به دنبال حقیقت عبودیّت باش، و با به کار بستن علم آن را بجوی، و از خدا طلب فهم کن تا تو را بفهماند» [35] د) اخلاص در عمل عمل صالح عملی است که علاوه بر حسن شکلی از نیّت درستی نیز برخوردار باشد لذا اخلاص در عمل نیز به عنوان یکی از شاخصه های مهم عمل اخلاقی در مکتب اسلام در شکل دهی معرفت صحیح نقش دارد. هرگاه عمل انسان همراه با اخلاص و در راه خدا و برای کسب رضای الهی باشد، نه با انگیزه­های نفسانی باعث روشن شدن چراغ بصیرت در درون آدمی شده و راه­های وصول به حقیقت هستی را بر دل شخص وارد می کند. در حدیثی معروف از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) آمده است که «من اخلص لله اربعین صباحا فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه». [36] یعنی اگر انسان چهل شبانه روز با اخلاص عمل کند دیده بصیرت او بینا شده و خداوند چشمه های معرفت و حکمت را از قلب او بر زبانش جاری می سازد. پس می توان نتیجه گرفت که انسان بدون اخلاص در عمل به حقیقت عبودیت که همان معرفت ذات حق است، دست پیدا نمی کند. نتیجه بحث با بررسی مفهوم «قلب» در آیات قرآنی می توان نتیجه گرفت که «قلب» معادل با بخشی از وجود انسانی است که مرکز ادارکات و نیز عواطف و احساسات است. به این معنا که از سویی شناخت و درک آدمی از حقایق به واسطه قلب صورت می گیرد و از سویی دیگر، نگرش ها و انگیزه ها و احساسات درونی نیز در قلب وارد می شود. این نکته را نیز باید یاد آور شد همانگونه که عرفا بیان داشته اند از آنجاکه ادراکات انسانی دایره وسیعی داشته و اعم از ادرکات حصولی و حضوری است، تمام شهود عرفا و نیز دریافت های ماوررایی ایشان نیز با «قلب» صورت می گیرد. هرچند میزان بهره انسان ها از معارف الهیه متفاوت بوده و به سطح طهارت قلبی آنها بستگی دارد که عواملی چندی مانند مراتب تقوا، درجات ایمان و درجات اخلاص در آن نقش دارند.

منابع و ماخذ :

1- قرآن کریم

2- خمینی، روح الله، اربعین حدیث، انتشارات طه، 1368

3- باقری، خسرو، نگاهی به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه،

1382 5 ابراهیمیان، حسین، سیری در سلوک عارفان، دفتر نشر معارف،

1383 6- مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، موسسه امام خمینی،1383

7- مطهری، مرتضی، آشنایی با عرفان اسلامی، انتشارات صدراء، 1379

[1] . مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، موسسه امام خمینی، 1383، ص244

[2] . «و جعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه» اسراء/ 46

[3] . «لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» آل عمران/ 159

[4] . «و لکن یواخذکم بما کسبت قلوبکم» بقره/ 225

[5] . «فانه آثم قلبه» بقره/ 283

[6] . باقری، خسرو، نگاهی به تربیت اسلامی، انتشارات مدرسه، 1382 ، ص20

[7] - خداوند در قرآن کریم می فرماید: «فمن یردالله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام و من یرد الله أن یُضلَه یجعل صدره ضیقا حرجاَ »(انعام،125)

[8] . مطهری، مرتضی، آشنایی با عرفان اسلامی، انتشارات صدرا، 1379، ص174

[9] - همان

[10] . اعراف/179

[11] . انعام/25

[12] . حج/46

[13] . محمد/24

[14] . نجم/11-13

[15] . بقره/97

[16] - «قلوب یومئذ واجفه»

[17] - فویل للقاسیه قلوبهم من ذکر الله»

[18] - «لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم»

[19] - «و یذهب غیظ قلوبهم»

[20] . ابراهیمیان، حسین، سیری در سلوک عارفان، ص55

[21] - همان

[22] - همان

[23] - در منابع روایی نیز می توان تعبیراتی یافت که ناظر بر این کارکرد مهمّی است که عرفا برای قلب بر شمرده­اند از جمله در حدیث قدسی آمده است: « لا یسعنی ارضی ولا سمائی ولکن وسعنی قلب عبدی المومن»

[24] - قرآن کریم در سوره انعا،م انسان ها را به دو دسته می کند: دسته ای که خداوند چراغ بصیرت را در عمق جانشان روشن نموده اینان به حیات انسانی دست می یابند و دسته دیگر کسانی اند که قلبشان در تاریکی به سر می برد و حقیقت را نمی بینند. «اومن کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها»

[25] - »لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و أنا ثالثهم أری نور الوحی و الرسالة و اشم ریح النبوة» شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، صلی‌الله‌وعلیه‌و آله‌وسلم 197.

[26] - امام صادق(علیه السلام) می فرماید: انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله ان یهدیه»

[27] - عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: إن القلوب أربعة : قلب فیه نفاق وإیمان ، وقلب منکوس ، وقلب مطبوع ، وقلب أزهر أجرد. فقلت : ما الأزهر ؟ قال : فیه کهیئة السراج ، فأما المطبوع فقلب المنافق ، وأما الأزهر فقلب المؤمن إن أعطاه شکر وإن ابتلاه صبر ، وأما المنکوس فقلب المشرک ، ثم قرء هذه آیة : «أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» ( الملک 22). فأما القلب الذی فیه إیمان ونفاق فهم قوم کانوا بالطائف فإن أدرک أحدهم أجله على نفاقه هلک وإن أدرکه على إیمانه نجا . ( اصول کافی، ج 4، ص152)

[28] - از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) منقول است که « بر زمین خطی مستقیم کشیدند و خطوط دیگری در اطراف آن کشیدند و فرمودند: این خط مستقیم وسطی طریقه من است»

[29] - امام خمینی،اربعین حدیث، انتشارات طه، 1368، حدیث 30 صلی‌الله‌وعلیه‌و آله‌وسلم 173

[30] - همان

[31] - انفال / 29

[32] - انعام /22

[33] - عنکبوت/ 69

[34] -میزان الحکمة، ج3، باب المعرفة، چاپ دارالحدیث

[35] - بحارالأنوار، ج 1، صلی‌الله‌وعلیه‌و آله‌وسلم 224

[36] - همان، ج 67، صلی‌الله‌وعلیه‌و آله‌وسلم 249.


نوشته شده در شنبه 91/8/13ساعت 9:46 عصر توسط حامد نظرات ( ) | |

سخنایی از استاد علی شریعتی
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم
می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.

——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی*توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
دکتر علی شریعتی
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد … کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری … اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد … به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند … و این رنج است …
(دکتر علی شریعتی)
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–

شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
اما گزین گونه هایی از استادعلی شریعتی
آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک خواستن مطلق شویم و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم پاسخ خویش را خواهیم گرفت.

——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–

خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
منچون تویی را دارم
وتو چون خود نداری

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم
روزی دیدم که نبود….روزی شنیدم که نخواند

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا به من توفیق تلاش در شکست
صبر در نومیدی
عظمت بی نام دین بی دنیا
عشق بی هوس عطا کن
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باش
و از انچه که هستی و هستند فاصله بگیری این رسالته دائمی توست
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب
که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از
فهمیدنتو میترسند.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها
بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو
تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی !
تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
کتاب نیایش

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .
خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کارمی کنند .

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

باور نمی کنم

هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد. زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟

اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس

می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام

و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!

عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم!

چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

معشوق من چنان لطیف است
که خود را به « بودن » نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد
نه معشوق من بود . . .
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد… این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد.

 وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

 دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

 اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

· اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

 وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


نوشته شده در دوشنبه 89/12/16ساعت 10:50 صبح توسط حامد نظرات ( ) | |

صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناک تر ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش

ستاره ی بخت کسی شوم نیست، این ما هستیم که آسمان را بد تعبیر می کنیم/ ارنست همینگوی

بر زمین لجبازی "پای نفشار" که سخت "لغزنده" است

همه ی رویا‌های ما میتوانند محقق شوند اگر ما شجاعته دنبال کردن آنها را داشته باشیم (والت دیسنی)

تو زندگی 2 نفر باش : یکی برای خودت , یکی برای دیگران . برای خودت زندگی کن , برای دیگری زندگی باش . . .

گذشته را در آغوش بگیر، اما در آن زندگی نکن

تو زندگی مثل زودپز باش؛ هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن

صدف‌ها صدای دریا را با خود دارند، فلس‌های ماهی بوی ماهی را؛ اما استخوان‌های انسان هیچ نشانی از انسانیت ندارند.

دنیای عجیبی است کسی که تو را دوست دارد تو. دوستش نداری و کسی که تو دوستش داری او تو را دوست ندارد وکسی را هم که تو دوستش داری و او نیز تو را دوست دارد به رسم دین و آیین به هم نمیرسید دکتر علی شریعتی

دیگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟

توی زندگی 2نفر باش.یکی برای خودت برای زندگی و دیگری برای دیگران زندگی باش

دوستی : مثل ایستادن روى سیمان خیسه هر چى بیشتر بمونى , رفتنت سخت تر میشه ولى اگه رفتى جای پاهات براى همیشه میمونه

می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند ستایش کردم ، گفتند خرافات است عاشق شدم ، گفتند دروغ است گریستم ، گفتند بهانه است خندیدم ، گفتند دیوانه است دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم دکتر علی شریعتی
اس ام اس های عارفانه جملات کوتاه زیبا جملات ارزشمند بزرگان جدید تازه قشنگ

انسان پر جربزه و قابل وقتی با بحران روبه‌رو می‌شود، به تکیه‌گاه فکر نمی‌کند؛ روش خود را تحمیل می‌کند، مسؤولیتش را می‌پذیرد و نتیجه کار را [پیروزی یا شکست] از آن خود می‌داند. چارلز دوگل

مصیبتی از این بزرگ تر؟؟ افلاطون گفت: مصیبتی از این بزرگ تر چه باشد؟ که جاهلی مرا بستاید و کار من او را پسندیده آید! ندانم که چه کار جاهلانه کرده ام که او را خوش آمده است!(قابوس نامه)

بهتر است دهان خود را ببندید و ابله به نظر برسید تا اینکه آن را باز کنید و همه تردیدها را از میان ببرید
اس ام اس های عارفانه جملات کوتاه زیبا جملات ارزشمند بزرگان جدید تازه قشنگ
اگر آدم خوبی با تو بدی کرد،چنان وانمود کن که نفهمیده‌ای. او توجه خواهد کرد و مدت زیادی مدیون تو خواهد بود. یوهان ولفگانگ گوته

در جوانی دوست نداشتن علامت بدی است . روح سالم همیشه یکنفر دوست را که لایق باشد ملاقات خواهد کرد. ل – کارو
اس ام اس های عارفانه جملات کوتاه زیبا جملات ارزشمند بزرگان جدید تازه قشنگ
نگرانی هرگز از غصه فردا چیزی نمی کاهد ، بلکه فقط شادی امروز را از بین می برد

هر واقعه ای در آغاز به صورت رویا است . - کارل سندبرگ

اراده‌های قوی جز در لباس عمل و کردار ظهور نمی‌یابند

اشکی برای شوق شوقی برای درس درسی برای میز میزی برای کار کاری برای نان نانی برای تخت تختی برای خواب خوابی برای مرگ مرگی برای سنگ سنگی برای یاد یادی برای اشک . . . این است مفهوم زندگی!


نوشته شده در دوشنبه 89/12/16ساعت 10:43 صبح توسط حامد نظرات ( ) | |

 

 

http://www.thirteendays.blogfa.com/

 

lvlAl2AL & TAl2A

http://mosafer.blogfa.com/

 

مسافر غریب

Loveme2010.persianblog.ir/ hoseeyn hamkar

http://ezio.blogfa.com/

 

» فراتــر از امــنــیــت «

http://khodajoo.blogfa.com/با وجود خدا هیچ چیز غیرممکنی وجود ندارد

 

 

 

 

 

 

 

http://www.tabekhial.blogfa.com/

 

تاب خیال

http://www.silent-rain.blogfa.com/

 

غرورتم شکستن به چیت داری می نازی؟

http://voroojak.blogfa.com

 

حرف دل من

 

http://www.barahoot.blogsky.com

 

.:: برهوت ::.

http://www.nazy-jigar.blogfa.com/

 

nazy

http://ba-maram.blogfa.com/

 


نوشته شده در جمعه 89/10/17ساعت 12:10 عصر توسط حامد نظرات ( ) | |

سلام.خوب هستین ؟

من نه. اصلا حالم خوش نیست

آره بد جوری دلم تنگ شده حوس زندگی تو رگ هام خشکیده

نمیدانم و نمی خواهم بدانم برای چه مینوسم چون معتقدم هر چه از دل بر آید بر دل نشیند اما لاجرم حرفی که از دل بر می آید برروی صفحه وبلاگ... می نشیند

نمیدونم چرا؟!!!

آخه این روز ها همه با اینکه درد عاشق ها رو میدونن ولی نقش نمیدانم را بازی میکنن

همش کارم شده خلوت کردن و بودن با اشک هایی که یه هویی میبینم گونه هام رو نوازش میکنه

آره همه روزهام شده گوشه نشینی و خلوت و حاشیه رفتن با دلم که آرومش کنم ولی به خدا این دلم تقصیر نداره بیگناهه از درد سکوت مرگبار داره میترکه

ولی بی گناهی دلم کم گناهی نیست یه جرمی مرتکب شده که ازش دل کندن محال و اون اینکه پی جرم عاشق بودن به معشوقش کوشیده

که وصف معشوقم برام خیلی سخته. ای کاش میشد بهش بگم عاشقم و عاشقش خواهم ماند

من به این جمله کوتاه ولی بلند ایمان دارم که اگر خدا آرزویی را در دل نهاد توان رسیدن به آن را نیز در ما دیده است امیدوارم این آرزو به یک واقعیت تبدیل شه و همه عاشق و معشوق های حقیقی سنگ صبور هم باشن و باهم خوش باشن نه تنهایی غم باد بگیرن_ من دعا میکنم شما هم دعا کنید

امیدوارم از بهشت من خوشتون بیاد.همین


نوشته شده در جمعه 89/5/22ساعت 5:26 عصر توسط حامد نظرات ( ) | |

دل من تـنها بـود ،دل من هرزه نـبـود

دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا

به کجا ؟معـلـوم است ، به در خانه تو

دل من عادت داشـت ،که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری

که تو هر روز آن را به کناری بزنی

 دل من ساکن دیوار و دری ،که تو هر روز از آن می گـذری

 دل من ساکن دستان تو بود

دل من گوشه یک باغـچه بـود

که تو هر روز به آن می نگری

راستی،دل من را دیـدی؟


نوشته شده در دوشنبه 89/3/24ساعت 9:24 عصر توسط حامد نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت